2737
2734

با خودم می‌گفتم حتی نمی‌توانم ۵ ساعت از خانواده ام دور باشم، چطور می‌شود که ۵ ماه از خانه دور بمانم. ساعتی نشستن در کنار عارف و خواهرش را ترجیح می‌دادم به همه پیشرفت‌هایی که از طریق پذیرفتن دعوتنامه آلمان که نصیبم می‌شد؛ با این وجود نمی‌دانم چطور شد که با رفتن پسرم به سوریه موافقت کردم. هنوز هم گاهی اوقات به این مسئله فکر می‌کنم که چطور شد توانستم دوری پسرم را تحمل کنم و اجازه بدهم دور از من در سرزمینی دیگر باشد، اما همه این‌ها خواست خدا بوده و به هیچ عنوان از این بابت ناراحت نیستم، چون پسرم به هدفی که می‌خواست دست پیدا کرد.



یادم می‌آید زمانی که عارف برای اولین بار به سوریه رفت، مدام در حال اشک ریختن بودم و بی تابی می‌کردم و حدودا ۱۰ روز سر نماز دعا می‌کرد که پسرم زودتر برگردد، اما یک روز ناخوداگاه موقع دعای بعد از نمازم به خودم آمدم و گفتم عارف به جایی رفته که آرزوی آن را داشت، چرا ۱۰ روز است که اشک می‌ریزی و دعا می‌کنی که زودتر این دوری به پایان برسد. از آن لحظه به بعد بود که عارف را به خدا سپردم و از او خواستم که پسرم را سرباز امام زمان(عج) قرار دهد که این دعای من بالاخره مستجاب شد و عارف با شهادتش توانست به این هدف برسد.



🫧ثواب تمام تاپیک ها ، پست های معنوی ، دعا وصلوات هدیه به نیابت  همه ی شهدا مخصوصا شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم به پیشگاه اُمّ الآداب مادر عشق و ادب ،حضرت ام البنین( س) -(او کہ شایسته یِ آن خانه یِ سرمدی شد) « السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ».🫧


مدتی از بازگشت عارف از سفر اولش به سوریه گذشته بود که دوباره موضوع سفرش را مطرح کرد و گفت: چند سال است در حال برنامه ریزی برای آزادسازی دو شهر شیعه نشین سوریه که در محاصره داعشان است، بوده ایم و الان وقتش رسیده که این کار را انجام دهیم و من هم می‌خواهم با دیگر رزمندگان سهمی در اینکار داشته باشم. در پاسخ خواسته اش گفتم که عارف جان، پسرم تو همه دارایی من و خواهر و پدرت در این دنیا هستی، تو نباشی ما هم نیستیم، اما به خواسته ات احترام می‌گذاریم و از دل و جان رضایت داریم که به جهاد در راه خدا بروی. این بار هم خودم راهی اش کردم و برای بار دوم با پسرم خداحافظی کردم که همزمان اشکم سرازیر شد و شروع به گریه کردم، داشتم اذیت می‌شدم، اما به رفتنش راضی بودم که عارف رو به من کرد و گفت: مامان می‌ترسی پسرت شهید شود؟ گفتم می‌ترسم. پرسید می‌ترسی پسرت برنگردد؟ با گریه گفتم می‌ترسم. بعد از آن مرا در آغوش گرفت و به دست و صورت و پیشانی ام بوسه زد و گفت: مادر جانم اگر خدا بخواهد پسرت این بار هم به سلامت برمی گردد، چون خدا همان کسی است که شیشه را در برابر سنگ حفظ می‌کند و اگر بخواهد من را هم به سلامت برمی گرداند. این جمله را گفت و رفت.


 



🫧ثواب تمام تاپیک ها ، پست های معنوی ، دعا وصلوات هدیه به نیابت  همه ی شهدا مخصوصا شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم به پیشگاه اُمّ الآداب مادر عشق و ادب ،حضرت ام البنین( س) -(او کہ شایسته یِ آن خانه یِ سرمدی شد) « السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ».🫧

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢

خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍

بیا اینم لینکش

ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

حرف عارف درست از آب درآمد و پسرم این بار هم به سلامت از سوریه بازگشت؛ اما مجروح شده بود. وقتی که عارف برگشت از قصه سفرش برای ما گفت و تعریف کرد که هرگاه به سوریه می‌رویم در ابتدا به پابوس بی بی عمه زینب (س) می‌رویم و ایشان را زیارت می‌کنیم و بعد کمی استراحت می‌کنیم و همانجا برنامه عملیات را تعیین می‌کنیم. اینبار که به زیارت رفتیم؛ هیچ زائری در حرم بی بی نبود و همه ما از این بابت ناراحت بودیم که چرا نباید شیعیان بتوانند با آرامش خاطر به زیارت خواهر امام حسین (ع) بیایند. عارف گفت: یکی از دلایل اصلی اینکه هیچ زائری در حرم حضرت زینب (س) به چشم نمی‌خورد؛ این است که دو شهر شیعه نشین سوریه در محاصره بودند و همین دلیل عزم ما را جزم کرد که این محاصره را بشکنیم و راه را برای شیعیان باز کنیم. همه رزمندگان به آزادسازی این دو شهر امیدوار بودند و قرار شد که فردای آن روز این عملیات را انجام دهیم. چندساعتی گذشت و حاج قاسم سلیمانی به نزد ما آمد و اعلام کرد که عملیاتی که قرار بوده فردا برای آزادی این دو شهر صورت گیرد، لغو شده. همه ما شوکه شدیم و ناراحت از این موضوع. سعی کردیم نظر حاج قاسم را عوض کنیم از هر دری وارد شدیم، اما ایشان رضایت ندادند و گفتند که این عملیات لغو شده و فردا انجام نمی‌شود. با چشم گریان و دل شکسته شب را به صبح رساندیم. صبح یکی از رزمندگان ما را از خواب بیدار کرد و با چهره اش بشاش و خوشحال گفت: به عملیات می‌رویم. همگی با ناراحتی گفتیم که حاج قاسم مخالف است و راضی نمی‌شود، ولی این رزمنده گفت: من مطمئنم که اگر خدا بخواهد امروز به این عملیات می‌رویم. خلاصه برای چندمین بار به سراغ حاج قاسم رفتیم و به ایشان اصرار کردیم، اما مخالفت کردند.

🫧ثواب تمام تاپیک ها ، پست های معنوی ، دعا وصلوات هدیه به نیابت  همه ی شهدا مخصوصا شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم به پیشگاه اُمّ الآداب مادر عشق و ادب ،حضرت ام البنین( س) -(او کہ شایسته یِ آن خانه یِ سرمدی شد) « السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ».🫧

من خودم اومدم الهه جان ممنونم قبول باشه

زنی که صاحب فرزند نمیشد؛ پیش پیامبر زمانش می‌رود و میگوید: از خدا فرزندی صالح برایم بخواه...پیامبر دعا میکند ، وحی میرسد که آن زن را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود.سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید  که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش میبیند.با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد؟او که بدون فرزندخلق شده بود!؟وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند، از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواری است به نام اعتماد. پس اگر دوست داری به آرزويت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن ....هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست!زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد.ای کاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا. یدونه صلوات مهمونم میکنی
2731

پسرم تعریف می‌کرد، بالاخره بعد از چندین بار صحبت کردن با حاج قاسم تصمیم گرفتم شروع به رجزخوانی کنم تا بلکه نظر حاجی را عوض کنم که خوشبختانه موفق شدم. بعد از راضی کردن حاج قاسم بالاخره این عملیات اجرایی می‌شود به لطف خدا رزمندگان اسلامی پیروز میدان می‌شوند. البته در این عملیات ۱۶ تا ۱۷ نفر از رزمندگان خوزستانی شهید می‌شوند و عارف هم مجروح می‌شود. بعد از این ماجرا عارف با ما تماس گرفت و با خوشحالی گفت که ما پیروز شدم. ما توانستیم. داعشیان را شکست دادیم. اینگونه بود که پسرم ما را در شادی خود سهیم کرد و گفت که به زودی به ایران برمی گردم که به لطف خدا همینگونه شد و توانستم برای بار دیگر پسرم را از نزدیک ببینم و از بودنش لذت ببرم.

🫧ثواب تمام تاپیک ها ، پست های معنوی ، دعا وصلوات هدیه به نیابت  همه ی شهدا مخصوصا شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم به پیشگاه اُمّ الآداب مادر عشق و ادب ،حضرت ام البنین( س) -(او کہ شایسته یِ آن خانه یِ سرمدی شد) « السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ».🫧

عارف ترم چهارم دانشگاه بود که برای بار آخر به عنوان مدافع حرم به سوریه رفت. فاصله اعزام آخر عارف با اعزام دومش حدود دو سال بود. عارف بعد از بازگشت از اعزام دومش اقدام به شرکت در دانشگاه کرد و کار‌های فرهنگی زیادی در دوره دانشجویی انجام داد و از فعالیت هایش در این بازه کم نشد و جزو دانشجویان برتر و فعال دانشگاه آزاد تنکابن واحد مازندان بود.


عارف از من نبود عارف هدیه‌ای از طرف خدا بود که به من داد و از این بابت همیشه شاکر بودم. ممنونم از خدایی که ۲۵ سال و دو ماه و سه روز افتخار میزبانی از عارف را به من داد. از شهادتش ناراحت نیستم و خیلی خرسندم از اینکه خدا تک پسر من را خدا انتخاب کرد پسرم فدایی اهل بیت و ولایت فقیه و مردم عزیز کشورمان شد. بابت شهادتش اصلا ناراحت نیستم و یادآوری هیچ خاطره‌ای حالم را بد نمی‌کند خیالتان راحت باشد چرا که عارف این طور یادم داد. پسرم بهترین راه را انتخاب کرد عارف همیشه چیز‌های خوب را می‌پسندید و در آخر هم بهترین را انتخاب کرد پس بابت این شکرگزارم.

زمانی که داشت برای آخرین بار اعزام می‌شد، چون می‌دانست رابطه عاطفی قوی بین ما وجود دارد، نتوانست با من و خواهرش خداحافظی کند و نمی‌دانستیم که به سوریه می‌رود. همزمان با اعلام اعزام عارف به سوریه، پدرش بدحال شده بود، چون پدر عارف جانباز شیمیایی بود و دچار حمله شده بود او را به تهران اعزام کردیم، اما به دلیل مشغله‌ای که داشتم نتوانستم به همراه ایشان بروم برای همین از عارف خواستم که به بیمارستانی که پدرش بستری است مراجعه کند و ساعاتی را پیش او باشد و عارف هم با وجود اینکه در استان مازندران بود، با خواسته ام موافقت کرد و نزد پدرش رفت، اما بدون اینکه به ما اطلاع دهد که با اعزامش برای بار سوم به سوریه موافقت شده، موضوع را با پدرش در میان گذاشته بود و از ایشان خواسته بودند که به من و نرگس حرفی از رفتنش نزنند، چون می‌دانست که ما بی تابی می‌کنیم. خلاصه به محض اینکه وضعیت پدرشان رو به بهبود می‌رود با رضایت ایشان برای رفتن آماده می‌شود و برای آخرین بار به سوریه می‌رود. این بار نتوانستم از پسرم خداحافظی کنم و از رفتنش بی اطلاع بودم.

چند روزی گذشت پدرش مرخص شد و به خانه برگشت. هنوز از پسرم بی خبر بودم و در این مدت مدام با عارف تماس می‌گرفتم، اما تلفنش را جواب نمی‌داد و وقتی از پدرش جویای عارف می‌شدم در جواب می‌گفت: پسرمان امتحان مهمی دارد باید می‌رفت. خلاصه اینکه بعد از چند روز بی قراری و بی تابی بالاخره از پدرش خواهش و تمنا کردم که به من بگو عارف کجاست؟ چرا به من نمی‌گویی پسرم کجاست؟ بار اول در جواب سوال من را تکرار کرد و گفت: عارف کجاست؟ به همسرم گفتم می‌خواهم بدانم لطفا به من بگو عارف کجاست؟ پدرش گفت: عارف سوریه است. گفتم پس امتحان بزرگش این بود.


🫧ثواب تمام تاپیک ها ، پست های معنوی ، دعا وصلوات هدیه به نیابت  همه ی شهدا مخصوصا شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم به پیشگاه اُمّ الآداب مادر عشق و ادب ،حضرت ام البنین( س) -(او کہ شایسته یِ آن خانه یِ سرمدی شد) « السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ».🫧

مدتی گذشت، دلشوره داشتم، ولی با این وجود هر لحظه برای سلامتی عارف دعا می‌کردم. به خواست پدرش به دزفول رفتیم تا چند روزی را آنجا بمانیم. عمه عارف با ما تماس گرفت و گفت: امشب به منزل ما بیایید قصد داریم دور هم جمع شویم. ما هم موافقت کردیم و شب به منزل ایشان رفتیم. بساط شام را پهن کردند و دور هم جمع بودیم. بعد از جمع کردن سفره به دلیل اینکه از صبح فعالیت زیادی داشتم، احساس خستگی کردم رفتم به اتاق خوابشان تا کمی استراحت کنم. تلفن همراهم را برداشتم و شروع به چک کردن کانال‌های خبری کردم. در همه کانال‌ها اخبار مربوط به شهادت عارف را گذاشته بودند و با عناوینی همچون پهلوان شجاع، شهادت مبارک، عارف عزیز شهادتت مبارک، خبر از شهادت عارف داده بودند و عکس‌های پسرم را همه جا می‌دیدم که در فضای مجازی نوشته بودند شهید شده، باورم نمی‌شد، اما این عکس عارف بود اسم عارف بود. گوشی از دستم افتاد و احساس کردم دستم خشک شده. نتوانستم تحمل کنم از جایم بلند شدم و شروع به قدم زدن کردم و فقط ذکر یا حضرت زینب (س)، یا امام زمان (عج) و یا حضرت عباس (ع) می‌گفتم. نه گریه کردم و فریاد کشیدم فقط ذکر اهل بیت می‌گفتم. همه می‌گفتند چه شده؟ چرا بی قراری؟ گفتم عارف جانم. نمی‌دانم، ولی عارف. همه جا نوشتند که عارف شهید شده عکسش را گذاشتند به پسرم تبریک گفتند.


هنوز مطمئن نشده بودیم که عارف به شهادت رسیده، چون به ما اطلاعی نداده بودند و به پیام‌هایی که در فضای مجازی دیدیم بسنده نکردیم و پدرش شروع به تماس گرفتن با افراد مختلف کرد تا از وضعیت عارف مطمئن شود. در این حین من متوجه هیچ چیز نبودم. در ذهنم مدام به عارف فکر می‌کردم وقتی همه مطمئن شدند که عارف به شهادت رسیده حال عجیبی داشتم نمی‌توانستم بپذیرم که دیگر پسرم نیست و حس می‌کردم عارف هنوز هم زنده است و ما را می‌بیند، اما حضرت زینب (س) چنان صبری به من داده بود که توانستم این فراق را تحمل کنم و به خودم مسلط شوم در حالی که تا پیش از این تحمل یک ساعت دوری از پسرم را نداشتم.



🫧ثواب تمام تاپیک ها ، پست های معنوی ، دعا وصلوات هدیه به نیابت  همه ی شهدا مخصوصا شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم به پیشگاه اُمّ الآداب مادر عشق و ادب ،حضرت ام البنین( س) -(او کہ شایسته یِ آن خانه یِ سرمدی شد) « السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ».🫧

لحظه وداع با عارف جان فقط گفتم دوست دارم یک بار دیگر ببینمت. حاضرم همه دارایی ام را در این دنیا بدهم فقط یک لحظه و برای یکبار دیگر پسرم را ببینم و در آغوش بگیرمش.


عارف دوست داشت که سرباز امام زمان شود. خدا را صد هزار مرتبه شکر می‌کنم که توانستم فرزندانی تربیت کنم که قدم در راه اهل بیت بگذارند و خدمتگذار اهل بیت باشند. عارف سعادتمند و عاقبت به خیر شد و خدا را شاکرم که توانستیم امانت زیبایی که خدا به ما داده بود را صحیح و سالم تحویل خودش بدهیم.


بله. عارف جان وصیت نامه‌ای چند خطی با این مضمون داشتند:‌

«می‌رویم به پیشواز گلوله‌هایی که سینه هایمان را سرد می‌کند از داغ هایتان و شما می‌مانید و دو چیز. اولی: خون ما و پیروی از ولایت فقیه. دومی: دنیا و هوای نفستان. یادتان باشد؛ قیامت باید در چشمان تک تک شهدا زل بزنید و جواب بدهید قیامت یقه تان را می‌گیریم اگر، ولی فقیه را تنها بگذارید.»

عموی عارف هم شهید دوران دفاع مقدس بودند و در عملیات بدر در هفده سالگی شهید شدند و آخرین باری که عارف اعزام می‌شود به پدرش گفته بود اگر شهید شدم، من را در مزار عمو غلامعلی دفن کنید.


گفتنی است، شهید مدافع حرم عارف کاید خورده در ۲۷ آبان ۹۶ در استان دیرالزور سوریه و کنار نهر فرات که محل عبور کاروان اسرا با حضرت زینب (س) بوده به شهادت رسیده است.



🫧ثواب تمام تاپیک ها ، پست های معنوی ، دعا وصلوات هدیه به نیابت  همه ی شهدا مخصوصا شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم به پیشگاه اُمّ الآداب مادر عشق و ادب ،حضرت ام البنین( س) -(او کہ شایسته یِ آن خانه یِ سرمدی شد) « السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ».🫧
2738

هنوز یک سال از شهادت جوان رعنای خانواده کایدخورده نگذشته بود که پدر شهید دار فانی را وداع گفت و به دیار معبود شتافت. دلتنگی سخت است و داغ جوان دیدن از آن سخت‌تر. آن هم برای پدری که تمام امیدش به فرزند جوانش است. حاج‌علی کایدخورده دلتنگ عارفش بود و طاقت دوری از پسرش را نیاورد. ایشان پنجم شهریور۱۳۹۷ عالم فانی را وداع گفت: تا در عالم باقی پسرش را دیدار کند.


آبان ماه سال ۹۶خبر شهادت عارف کایدخورده در شهر بوکمال در رسانه‌ها مخابره شد. جوان خوش قد و بالای دزفولی که فیلم رجزخوانی‌اش در حضور سردار قاسم سلیمانی نامش را در فضای مجازی بر سر زبان‌ها انداخت و همه را از شجاعت و دلاوری یک جوان دهه هفتادی شگفت‌زده کرد.


عارف یک بار دیگر در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا توسط تروریست‌های داعشی مجروح شده بود. تکفیری‌ها در جریان عملیات سینه عارف را هدف می‌گیرند، اما گلوله به باتری بیسیم که یک تکه فولادی بود و در جیبش گذاشته بود می‌خورد و کمانه می‌کند. گلوله به سمت راست سینه‌اش می‌خورد و قلبش آسیبی نمی‌بیند. تقدیر خدا بر این بود تا عارف آزادسازی این دو شهر شیعه‌نشین را ببیند و در عملیات آزادسازی بوکمال هم حضور داشته باشد.



این جوان دزفولی در سومین مرحله از اعزامش به شهادت رسید. پیش از سومین اعزام وقتی به عارف گفتند شما یک بار مجروح شدی و تک پسر هستی، پدرت ناراحتی قلبی دارد و نمی‌توانیم اعزامت کنیم، او قبول نکرد. وقتی آبادان، اهواز، دزفول، بهبهان، مازندران و تهران با اعزام شهید کایدخورده مخالفت کردند، او در آخر توانست با لشکر ۱۶ قدس گیلان عازم جبهه مقاومت شود.



همان روز‌های آخرین اعزام قلب پدر ناراحت بود و عارف در کنار پدرش مانده بود تا عمل قلب باز انجام شود. عمل پدر انجام می‌شود و همان روز به عارف زنگ می‌زنند که نامه اعزامت آمده و باید خودت را برسانی. پدر که متوجه شور و اشتیاق پسرش برای رفتن بود، می‌گوید: من حالم خوب است و اگر می‌خواهی بروی من مانعت نمی‌شوم. عارف از همانجا راهی می‌شود و به جمع رزمندگان مدافع حرم می‌پیوندد.



🫧ثواب تمام تاپیک ها ، پست های معنوی ، دعا وصلوات هدیه به نیابت  همه ی شهدا مخصوصا شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم به پیشگاه اُمّ الآداب مادر عشق و ادب ،حضرت ام البنین( س) -(او کہ شایسته یِ آن خانه یِ سرمدی شد) « السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ».🫧

حاج‌علی در سال ۶۳ برادرش غلامعلی را در شرق دجله و در جریان عملیات بدر از دست داده بود، شهادت برادر برای او سخت بود ولی غم ندیدن عارف و دلتنگی‌های پدرانه خیلی سنگین‌تر بود. او هر بار که سر مزار می‌رفت خطاب به پسرش می‌گفت که از پدرت جلو زدی و این رسمش نبود. حاج علی فریاد نمی‌زد و مثل یک عاشق دردهایش را در دلش می‌ریخت و ذره ذره آب می‌شد. دلش می‌خواست یک صبح چشم باز کند و عارف را در اتاقش ببیند که آرام خوابیده یا سر میز غذا نشسته و از اتفاقات روزمره‌اش تعریف می‌کند.


حاج‌علی خیلی مرد بود. خیلی بزرگ بود. خیلی دلتنگ بود. او حالا در کنار برادر و پسرش آرام است. تمام دلتنگی‌ها و درد‌های زمینی تمام شد و جایش را به جاودانگی داد. عارف شهید شد، اما نام و نسب پدر را برای همیشه جاودانه کرد. حالا ما به واسطه این شهید مدافع حرم، خانواده کاید خورده و حاج علی را می‌شناسیم. همین باقی ماندن نام نیک آرزوی قلبی پدر بود. او از ندیدن پسرش ناراحت و دلتنگ بود ولی از ته دل از شهادت، عاقبت بخیری و افتخار بزرگی که عارف به جا گذاشته بود، احساس غرور و شعف می‌کرد. برای یک پدر هیچ چیزی با ارزش‌تر از این نیست که پسرش نام خانواده را بلند و سرافراز کند. عارف با شجاعتش کاری کرد که نه تنها مردم دزفول، بلکه تمام ایران به وجود چنین پسری افتخار کنند. حاج‌علی روحت شاد از تربیت چنین پسری...


منبع: روزنامه جوان



🫧ثواب تمام تاپیک ها ، پست های معنوی ، دعا وصلوات هدیه به نیابت  همه ی شهدا مخصوصا شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم به پیشگاه اُمّ الآداب مادر عشق و ادب ،حضرت ام البنین( س) -(او کہ شایسته یِ آن خانه یِ سرمدی شد) « السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ».🫧


✍️شهید مرتضی آوینی


🔹پندار ما این است که ما مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند ؛ اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده‌اند💗

🫧ثواب تمام تاپیک ها ، پست های معنوی ، دعا وصلوات هدیه به نیابت  همه ی شهدا مخصوصا شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم به پیشگاه اُمّ الآداب مادر عشق و ادب ،حضرت ام البنین( س) -(او کہ شایسته یِ آن خانه یِ سرمدی شد) « السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ».🫧


اگر برای خدا جنگ می کنید، احتیاج ندارد که‌ به‌ من‌ و دیگری ‌گزارش‌ کنید،

گزارش‌ را‌ نگه دارید‌ برای قیامت


#شهید_حاج_حسین_خرازی


🫧ثواب تمام تاپیک ها ، پست های معنوی ، دعا وصلوات هدیه به نیابت  همه ی شهدا مخصوصا شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم به پیشگاه اُمّ الآداب مادر عشق و ادب ،حضرت ام البنین( س) -(او کہ شایسته یِ آن خانه یِ سرمدی شد) « السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ».🫧

🫧ثواب تمام تاپیک ها ، پست های معنوی ، دعا وصلوات هدیه به نیابت  همه ی شهدا مخصوصا شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم به پیشگاه اُمّ الآداب مادر عشق و ادب ،حضرت ام البنین( س) -(او کہ شایسته یِ آن خانه یِ سرمدی شد) « السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ».🫧

🫧ثواب تمام تاپیک ها ، پست های معنوی ، دعا وصلوات هدیه به نیابت  همه ی شهدا مخصوصا شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم به پیشگاه اُمّ الآداب مادر عشق و ادب ،حضرت ام البنین( س) -(او کہ شایسته یِ آن خانه یِ سرمدی شد) « السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ».🫧

.
.
اگہ یه روز خواستے☝️🏻
تعریفے براۍ #شهید پیدا کنے..؛
بگو شهیــد یعنے بارانـ[🌧]

حُسْنِ باران این است کہ⇣
زمینے ست ولے🍃
آسمانے شده است
و به امدادِ زمین مےآید... :)
.
.
💕] تولدت مبارک با معرفت ترین رفیق دنیا
🎊🎈🎉🎁
••🌸|° @shahid_arefkayedkhordeh

🫧ثواب تمام تاپیک ها ، پست های معنوی ، دعا وصلوات هدیه به نیابت  همه ی شهدا مخصوصا شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم به پیشگاه اُمّ الآداب مادر عشق و ادب ،حضرت ام البنین( س) -(او کہ شایسته یِ آن خانه یِ سرمدی شد) « السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ».🫧
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730