2737
2734
عنوان

❌❌❌ازدواج خیلی عجیبه ها...

| مشاهده متن کامل بحث + 1070 بازدید | 81 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
ازدواج هیشکی مثل من بدبخت نمیشه الان بخاطر همین موضوع بیخواب شدم دیگ روانی شدم نمیتونم دردمو به کسی ...

چرا عزیزم .چیشده؟

با همان نگاهی که می‌نگری نگریسته می‌شوی👌🏻
البته ما دیگه قدیمی شدیم قهرمون خب خیلی کمه این هیجان ها معمولا برای تازه عروس دامادهاست ما قهر کن ...

عزیززززم الان شما تو بهترین مرحله هستین زندگیتون به تعادل رسیده و کاملا از هم شناخت پیدا کردین.خدا حفظتون کنه🌹❤

با همان نگاهی که می‌نگری نگریسته می‌شوی👌🏻
عزیززززم الان شما تو بهترین مرحله هستین زندگیتون به تعادل رسیده و کاملا از هم شناخت پیدا کردین.خدا ح ...

قربونت برم مهربونم 😍

ان شاءالله خدا حفظت کنه 

ان شاءالله یه بخت خوب قسمتت بشه خوشبخت بشی 😘😘😘

2738
چرا عزیزم .چیشده؟


یکیو دوس داشتم قبلا بخاطر مخالفت بابام نشد ازدواج کنم یعنی نتونستم جلو بابام مقاومت کنم گفت یامن یااون اسمتو از شناسنامم پاک میکنم منم بچه بودم ترسیدم قلبش مریضه ترسیدم اتفاقی بیفته الکی به اون پسر گفتم نمیخوامت نگفتم بابام گفت بدوبیراه در مورد خودش و خانوادش میگه خلاصه...

بعد۲سال با پسردایی مامانم ازدواج کردم پام میشکست فلج میشدم ولی ازدواج نمیکردم کاش 

فردای عقدم بخودم اومدم فهمیدم اشتباه کردم 

شب عقد تا خود صب گریه کردم ولی چه فایده 

تو دوران نامزدی خیلی شمارشو زدم تلگرام اینستا برام نیوورد که نیوورد بعدا فهمیدم تو فضای مجازی بوده برامن نیوورده

۳ماه از عروسیم می گذشت فهمیدم شوهرم قماراینترنتی بازی میکنه یه خورده پس انداز داشت بعد چن ماه شد صفر قرض بدهی وام نزول بالا آورد باباش داد ولی مثل چی از چشم افتاد چون یچیزی میخواستم باید از چن ماه قبل پول جمع میکردم میخریدم عرضه نداشت منو ببره ی کافی شاپی پارکی جایی اصلا 

۱۰روز قبل اینکه بفهمم قماربازی میکنه فهمیدم باردارم خواستم سقط کنم نذاشتن چون من فقط بفکر طلاق بودم ولی مگه میذاشتن همش قهر دعوا خونه بابام هربار یجورایی میفرستادنم میومدم  یبار باردار بودم از بهداشت میومدم دلم خرما خواست هیچوقت یادم نمیره کارتشو داده بود چیزی خواستی بخر منم خوشحال ک بفکرمه مثلا رفتم کارت کشیدم گفت موجودی کافی نیست شب قبلش حقوق و ریخته بودن تو جیبمم پول نداشتم شانسی کارت خودمو دادم کشید اومدم خونه گفت تاصب نشسته قماربازی کرده صفر شده حقوقش دبیر هست 

خلاصه دی ماه دعوای بدی کردیم زنگ زد  ب بابام گفت بیا دخترتو ببر رفته بود از بیرون زنگ زده بود مامانمو فحش داد اون شب 

خلاصه کنم مهریمو گذاشتم اجرا بعد چن ماه اصلا نیومد بگه مردی زنده ای حتی دخترمو هم نیومد ببینه باباشم اومد دوبار گفت طلاق بگیر جانتو خلاص کن 

به محض اینکه مطالبه نفقه کردم رام شد دیگ الکی تو دادگاه دروغ میگفت منم شاخ در میووردم 

مهریه رفته بود اجرا واین از ترسش میمیرد شروع کرد بهم گفت برگرد فلان 

تواین مدت من یهو پیج عشق قبلی رو دیده بودم بهش پیم دادم حرف زدیم یهو بهم گفت باهام ازدواج کن خشکم زد میگفت دخترتم قبول می کنم نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره ولی میگفت میترسم من سهیم باشم تو طلاقت ولی من کارایه طلاقمو کرده بودم قبل اون وکیله خیلی راهنمایی میکرد منو حتی وکیل خودمم دوستش بود اتفاقی 

خیلی باهام خوب بود خیلی روزای خوبی داشتم باهاش مثل سابق برام کتاب خرید فرستاد برا وکالت بخونم پولشو خودم دادم ولی خب بفکرم بود خیلی همش سعی میکرد بهم روحیه بده از فردای عیدفطر یهو عوض شد رفتارش بامن منم دو روز سه روز بعدش ازش خدافظی کردم دیگ هیچ خبری نداشتم ازش 

تااینکه مجبور شدم بعد۷ماه برگردم خونه شوهرم بخاطر دخترم 

اصلا راضی نبودم و نیستم چون ذره ای حسی ندارم بهش اگه از حق نگذرم اخلاقش خوبه ولی کاراش باعث شکسته شدن دلم شده از خونه قرص پیدا کرده بودم  گل از همونا ک میکشن سیگاریه شدیده قلیان میکشه همه چی دیگه 

چیزایی ک متنفرم 

شنیدم چن روزه پیگرمه انگار کارم داشت  عشق سابق دیروز چت کردم باهاش میگفت کاش مجرد بودی کاش زمان برمیگشت عقب  میگفت زندگی منم مثل تو میشه  

حالم خیلی بده همش اون میاد تو فکرو خیالم قبل اینکه پیگیری کنه بهش گفتم برگشتم آرزوی خوشبختی کرد ولی مشخص بود حالش گرفته شد فکرشو میکنم میبینم حسرت شده واسم ۹سال داره میشه 

خیلی حس بدیع تو خونه یکی باشی تو فکرو خیالت یکی دیگه کارم شب و روز گریه شده 

شوهرم دیگ از چشم همه افتاده بدجوری ازش شکستم خیلی خوارم کرده جلو همه خجالت میکشم پیش همه 

نمیدونم چجوری فراموشش کنم اونو حالم واقعا بده 

من حتی طلاهامو فروختم دادم ماشین خریدم درسته ب اسم خودمه ولی دسته اونه تو۳،۵سال ی قدم پیشرفت نتونسته بکنه متنفرم از مرد بی عرضه 


نوشتم بیا بخون

خوندم عزیزم میخوام نظرمو بگم امیدوارم ناراحت نشی گلم من که نمیشناسمت بر اساس چیزهایی که خودت نوشتی جوابتو میدم :

من فکر میکنم تو هیچوقت عشق قدیمی تو فراموش نکردی حتی وقتی ازدواج کردی فکرت دلت پیشش بود

بعد وقتی شوهرت اینقدر بده و میگی وقتی رفتی خونه ی  بابات حتی نیامد حال دخترتو بپرسه به چه امیدی بازم برگشتی؟ فکر کنم شما امیدوار بودی وقتی طلاق بگیری با عشقت ازدواج میکنی اما چون بهت بی محلی کرد تصمیم گرفتی برگردی پیش شوهرت

اگر واقعا میخواستی طلاق بگیری یک لحظه حتی به برگشتن فکر نمیکردی 

طلاق خیلی سخته مخصوصا با بچه ولی خودت میگی شوهرت بی عرضه و بی مسئولیته

اگر صد در صد قصدت طلاق بود هرگز برنمیگشتی

شما به امید ازدواج با عشقت خواستی طلاق بگیری چون هیچوقت فراموشش نکردی

وقتی فهمیدی ازدواجی در کار نیست برگشتی سر زندگیه خودت

عزیزم بنظرم وقتی این همه از شوهرت متنفری تو که اقدام کرده بودی جدا میشدی میموندی خونه ی پدرت شاید عشقت پا پیش میزاشت

اون پسر نمیخواست باعث از هم پاشیدن زندگیه شما بشه

ولی حالا که خودت خواستی با شوهرت زندگی کنی نگو بخاطر بچم برگشتم

سعی کن با شوهرت کنار بیای و کم کم دوسش داشته باشی

چون راه دیگه ای نداری

مگر اینکه بازم بخوای طلاق بگیری

شما که دخترت دست خودت بود چرا میگی بخاطر بچه برگشتم؟ مرد بی مسئولیت نمیفهمه بچه چیه...

این نظر من بود گلم

ان شاءالله که ناراحت نشی عزیزم 

شما دو راه داری

یا عشقت را فراموش کن

یا حالا که برگشتی با همسرت بساز...

یک راه سوم هم داری اگر اینقدر ازش متنفری جدا بشی و برگردی منزل پدرت ...

والسلام

یکیو دوس داشتم قبلا بخاطر مخالفت بابام نشد ازدواج کنم یعنی نتونستم جلو بابام مقاومت کنم گفت یامن یاا ...

ببخشید گلم ولی احساس میکنم ، شما زندگی شوهرتو خراب کردی ، شما یه مادر و یه زن شوهر داری حق چت کردن با عشق قبلو نداری ، اگه این برعکس بود شوهرت با عشق قبلی چت میکرد چه عکس العملی داشتی ، عزیزم کاملا حق با پدرت بوده ، چون دوست پسرت با اینکه میدونه زن شوهردار هستی بهت بازم ابراز علاقه میکنه و میگه اگه مجرد بودی ، فلان میشد ، فعلا که زن شوهر داری هستی دوست پسر سابقت آدم باشه نمیاد فکر تو مشغول کنه ، سمتشم بری تند برخورد میکنه که خانم شما زن یکی دیگه هستی ، صحبت با من صحیح نیست ، حتی شده به دروغ میگه من فراموشتون کردم مزاحم نشو ، تا شما بتونی بیشتر حواستو به زندگیت بدی ، گلم شما یک مادر هستین فکرو ذهنو قلبتو بده به زندگیت،  ان شاءالله در کنار همسر و فرزندت خوشبخت باشی 

خوندم عزیزم میخوام نظرمو بگم امیدوارم ناراحت نشی گلم من که نمیشناسمت بر اساس چیزهایی که خودت نوشتی ج ...

دقیقا درست گفتی من اونوهیچوفت نتونستم فراموش کنم دخترم دست خودم بود اواخر با مامور آورد بردتش بعداینکه اولین جلسه نفقه گذشت 

برگشتنم دلیلش مشکل مالی بود از اسفند ماه دیگ پولام ته کشیده بودن بابام مثلا برا دخترتم پوشک میخرید کفش میخرید ولی نمیشد خرج منوهم بده هم اونو اگ درآمد داشتم هرگز برنمیگشتم ی خواهر کوچیک دارم تو خونه دلخوری بوجود میوورد مثلا برامن چیزی میخریدن یا دخترم 

ازدواج من و عشق سابقم هیچوقت نمیشد چون ب خانوادش گفته بود مخالفت شدید کرده بودن و در نتیجه دعوا بنا به گفته خودش البته اون مجرده من میشدم مطلقه با یه بچه 

بابام گفت اینبارو بخاطر من کوتاه بیا بخاطر بچت ک الان ب محبت پدری نیاز داره گفت برنگردی اه من زندگیتو میگیره 

بخدا هیچ امیدی به شوهرم ندارم تو فکر اینم ی شغلی جور کنم اونموقع حتماطلاق میگیرم وکالت خیلی سخته قبول شدنش 

مامانم گریه کرد به بچت رحم کن بابام اونجوری گفت خیلی چیزایه دیگه و درنهایت تسلیم شدم الان شوهرم خودش میدونه دوسش ندارم بهم میگفت میدونم بخاطر ترس خانوادت اومدی مجبوری داری تحمل میکنی ولی  زندگی اجباری هم فایده نداره من وقتی دخترم بدنیااومد حتی نیومد بیمارستان عیادتم دوتاعمل همزمان داشتم حالم بدبودخیلی اونموقع امیدمو ازش قطع کردم بع محض اینکه سزارین شدم دیگ رفت نیومد ۳روز بیمارستان بودم خیلی کارایه دیگ کرده ولی بابای من یبار نپرسبد۷ماهه کجابودی،بخدا قاضی بهم گفت ۷ماه نبوده ک نبوده الان ک هست  

من شرط کردم حق طلاق بده برگردم نصف مهریمو ببخشم اولش قبول کرد بعدش گفت همشو ببخش منم نبخشیدم 

میدونم ی روزی این زندگی تموم میشه ولی نمیدونم کی!!

ممنون ک برام وقت گذاشتین   

درد من تمومی نداره ذره ذره دارم آب میشم بخدا داغونم خانوادم طرف منو نگرفتن بعد این همه مدت گفتن دخترت دخترت دخترت 

اوایل دخترم به باباش داداش میگفت واقعا دردناکه الانم میگه 

تعهد و تعلق و تلاش برای ترمیم هر رابطه پایداری برای شما عجیب خواهد بود😁

هوای خوب مثل زن خوب استهمیشه نیست. ..زمانی هم که هست, دیرپا نیست.مرد اما پایدار تر است.اگر بد باشد, می تواند مدت ها بد بماند و اگر خوب باشد, به این زودی بد نمی شود اما زن عوض می شود با بچه, سن, رژیم, حرف, ماه, بود و نبود آفتاب, وقت خوش...زن را باید پرستاری کرد با عشق،حال آن که مرد می تواند نیرومند تر شود اگر به او نفرت بورزند
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز