😒😒یه دختر ۱۲ساله داره با یه پسر ۹ساله
از روزی که این پسر به دنیا اومد بچه ی اول نادیده گرفته شد بعدم که بزرگتر شدن جوری شد که انگار که دخترش مسئول مراقبت از پسرشه دخترشم خیلی مهربون و مظلومه به قول خود خواهرم زور بگی هم گوش میده😒😒 خیلی اعصابم خورده با اینکه هر دوشون منو دوس دارن دوست دارن که بهشون توجه کنم ولی چون پسرشم یاد گرفته که محبتای خواهرشو به چشم وظیفه نگاه کنه گاهی ناخودآگاه یا خودآگاه به تلافی کم لطفی های خواهرم دخترشو بیشتر تحویل میگیرم بلکه پسرشم ارزش قائل شه برا خواهرش
آفرین خوب می کنی
الهی بمیرم برا دل اون دختر
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
خواهرتو دعوا کن، چ طرز فکره مسخره ای داره
ب خواهرت بگو از رفتارش خجالت بکشه خودشم دختر بوده باید دخترشو درک کنه
این رفتار خیلی روی روحیه اون طفل معصوم تاثیر میذاره
واقعا واسه همچین مادری متاسفم
بهش گفتم میخوای دوست داشته باشم میخوای بهم محبت کنی به خواهرت محبت کن به اون احترام بذار انگار که به من احترام گذاشتی اونم هی گفت چشم چشم و یکم خواهرشو تحویل گرفت ولی بعدش پشیمون شدم چون اونم کوچیکه گناه داره😥
متنفرم از کسایی که به یه جنس اهمیت خاص میدن و اون یکی رو خار میکنن
من باردارم ی دختر ۶ ساله دارم احساس میکنم هیچ ذوقی برای بچه دوم ندارم بچه های اول ی چیزه دیگه هستن
بارداری اولم با وجود ویارهای وحشتناک هرروزش کلی عشق داشتم باهاش حرف میزدم ...
الان با اینکه حالم بهتره اما زیاد ذوق ندارم
بدنیا هم بیاد ارجحیتم با دخترمه چون خیلی روحیه لطیف و اسی پذیری داره
به خدا دیگه خانمی شده با این حال خواهرم وقتی پسرش تخمه میشکنه خب کوچیکه نمیتونه درست بخوره آشغال میریزه به دخترش میگه برو جمع کن دخترش میگه من نریختم خواهرم میگفت باشه ولی تو باید جمع کنی به زور میخواست وادارش کنه جمع کنه منم گفتم همه با هم تخمه خوردیم چرا فقط اون جمع کنه؟؟ سه تایی رفتیم جارو دستی دادم دست پسرش گفتم من همشو میندازم یه جا تو جمع کن ولی اعصابم خورده چون میدونم تو خونه ازین بساطا نیس به خدا خواهرزادم افسرده شده همشم تقصیر خواهرمه
سعی کنین اون دختر رو مستقل بار بیارید با دلسوزی نازپرورده نشه
