بچه ها من در شرف طلاقم اما نه واسع این موضوع که میخام براتون بگم.... این ماله چند سال پیشه حدود سه سال و نیم پیش.، شوهره من خیلی کثیف و هرزه بود یه روزی طبق معمول دیدم سرش توی گوشیشه از من ایراد میگیره بهم گیر میده حسم گفت خبریه تا اینکه رفته بود دستشویی منم گوشیشو برداشتم و یه لحظه فقط در حد چندثانیه دیدم شماره جاریمه و شوهرم براش نوشته مژگان کجایی فهمیدم بعله پس درست حدس زدم بع روی شوهرم نیاوردم رفتم خونه جاریم چونیه کوچه با ما فاصله داشت رفتم توبهش گفتم مریم تو با مهرداد پیام میدی دیدم هول شد دست و پاشو گم کرد گفت نه منم گفتم میشه یه لحظه گوشیتو ببینم نمیخاس بده اما ازش گرفتم چون شوهرشم خونه بود مقاومت نکرد ترسید داد و بیداد راه بندازم رفتم توی پیاماش دیدم چیزی نبود یهو یه نفر بهم گفت برو تو پیامهای مخفی رفتم دیدم بعله شوهرم براش نوشته بود من از اول تو رو میخاسم بیا باهم باشیم من آره تو هم آره بعد جاریم نوشته بود تو زن داری شوهرمم نوشته بود اگه نداشته باشم چی منم همون لحظه عکس گرفتم اما بدنم مثله بید میلرزیداومدم بیرون زنگ زدم مادرشوهرم رفته بود با شوهرمخونه دخترش گفتم میخام بیام کارتون دارم شوهرمم فهمیده بود چه خبر شده رفتم اونجا پیامها رو نشون دادم بچه ها با کمال تعجب شوهرم پا شد داد و بیداد و منو زدن خونوادش هم گفتن اشتباه میکنی و پیامها که اسکرین شات گرفته بودم رو از گوشیم پاک کردن اینا رو گفتم چون الان یاده نامردیشون افتادم خاستم براتون بگم تازه این یه نمونه کوچیکشه انشاالله داستان زندگیمو مینویسم تا بخونیدمن خیلی سختی کشیدم ..، دوستتون دارم ببخشید که طولانی شد🌹🙏🏻