من خیلی شوهرمو دوست داشتم حدودا ۴ ماهی میشه طلاق گرفتیم خیانت جنسی و عاطفی کرده بود و خب اون میخواست چون با یکی از دختر هایی که منم میشناختم ریخته بود رو هم و باهم بودن باشه و البته اینو رک نمیگفت...
میگفت حوصله زندگی متاهلی نداره و این حرفا
هفته پیش دوباره اومد که بیا برگردیم و این حرفا
منمگفتم من نمیتونم و دیگه خانواده ام نمیذارن
خلاصه که منو کشت انقدر خواهش و هی تمنا که برگرد
منم چون هنوز دوسش داشتم گفتم یک درصد شاید درست شده
باهاش رفتم بیرون شروع کرد کلی وعده و وعید داد و گفت اون دختره هم تموم شده
منم باور کردم واقعا متاسفم برای خودم....
رفتم محل کارش تا باهم ناهار بخوریم
بهمگفت یه چی نشون بدم
دیدمصیغه نامه خودش و اون دخترس...
که از وقتی من بودم یعنی ۸ ماه قبل طلاق (تایمی که اختلاف داشتیم)تا ۱ ماه پیش بوده با عکس هاشون و مهر برجسته و خلاصه همه چی...