اگر بزنمت، دستم درد می گیره، خیلی درد می گیره، ولی دلم می خواد یه کشیده محکم بزنم تووی صورتت و اگر دلم باز هم خنک نشد، تا جایی که زورم می رسه بهت لگد بزنم، بعد تف پرتاب کنم جلوی پات و محکم بگم نامرد... نامرد.... نامرد.... نامرد....
بعد از خواب بپرم و دلم خنک بشه از اینکه عاشق توهم، کابوس و... حتی توو خیال خودم نبودم... همه اینها باید تووی خواب اتفاق بیفته، چون آدم هیچ وقت نمی توونه گله ی از دست رفتن چیزی رو بکنی که هیچ وقت نداشتی....
دلم می خواد، اراده از کوه داشته باشم تا دخترانه فکر نکنم، دخترانه عشق نورزم، دخترانه آسیب پذیر نباشم...
دلم می خواد مرد باشم.... مرد بشم.... خدایا اگه توو دو دو تا چهارتای خلقتت بجای دختر من رو پسر آفریده بودی، هم یه دختر از جمعیت دختران مجرد کمتر شده بود... هم از بچگی در حسرت دوست داشته شدن نمی سوختم، پسر بودم ارج و قرب داشتم....