2726
عنوان

حاملگی تو شیردهی😒😒😒

211 بازدید | 23 پست

سلام خانوما، پسرم 6ماهشه شیرم خشک شد دیگه نخورد شیرخشک میخوره غذاییشم کردم دکترش، دلم میگیره مادرشوهر و اطرافیان با ناله میگن آخی شیرخشکی شد چه بد شیر مادر نداره بدبخت😒😪یکی نیست بگه خودت حرصم دادی بیشعور، حالا اینا بماند اما نمیدونم چرا استرس گرفتم نکنه خدایی نکرده حامله باشم بعداز زایمان پریودام نامنظم تر شدن بعضیوقا دوبار درماه میشدم الانم منتظرم که بیاد، من جلوگیری کردم سفت و سخت همیشه میکنم حتی بعضی مواقع ورزش میکنم حلقه میزنم میپرم آخه اگه بچه ای باشه تا حالا سقط میشد، میخواستم از شما علائمشو بپرسم من نمیدونم چرا استرس گرفتم تو روخدا بیاین بهم دلداری بدین، ممنون میشم. 

خدایا به تو توکل کردم😍⁦♥️⁩

بچه تا ۶ ماه از شیر مادر بخوره کافیه ویتامین و انتی بادی هاش رو گرفته هیچ نگران این موضوع نباش 

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

دخترم۲ماهه بود شیر نخورد دیگه.۴و نیم ماهگیش بدون اینکه پریود شم فهمیدم باردارم

❤👨‍👩‍👧‍👦❤👨‍👩‍👧‍👦❤👨‍👩‍👧‍👦❤👨‍👩‍👧‍👦❤👨‍👩‍👧‍👦قد167😁وزن59🥰😍بعد دوماه ورزش و رژیم از 75ب این وزن رسیدم البته با کمک تاپیک بامداد خمار
2728

من یکسال طول کشید تا پریودیهام دوباره منظم بشه الان چند وقته پریود نشدی؟

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
دخترم۲ماهه بود شیر نخورد دیگه.۴و نیم ماهگیش بدون اینکه پریود شم فهمیدم باردارم


وای نه تورو خدا من نشم، دعام کنید، شما الان راضی هستین؟ بچت چیه؟

خدایا به تو توکل کردم😍⁦♥️⁩
من یکسال طول کشید تا پریودیهام دوباره منظم بشه الان چند وقته پریود نشدی؟


نه همون بعداز 44 روز که از زایمانم گذشت پریود شدم زود اما حالا تو این ماه منتظرم دیگه باید این موقع ها بشم دیگه حسابش از دستم دررفت

خدایا به تو توکل کردم😍⁦♥️⁩
وای نه تورو خدا من نشم، دعام کنید، شما الان راضی هستین؟ بچت چیه؟

پسره.فعلا ک ب دنیا نیومده ولی الانم سخته.فک کن شکمم از بارداری قبل زودتربزرگ شده.۸ماهمه.دخترم چندروز پیش ی ساله شد.وزنشم زیاده همش بغلم میاد نیاز ب محبت داره.هی خونه رو بهم میریزه.کارای خطرناک میکنه.فک میکنی استراحت دارم؟بچم خیلی اومده پایین

❤👨‍👩‍👧‍👦❤👨‍👩‍👧‍👦❤👨‍👩‍👧‍👦❤👨‍👩‍👧‍👦❤👨‍👩‍👧‍👦قد167😁وزن59🥰😍بعد دوماه ورزش و رژیم از 75ب این وزن رسیدم البته با کمک تاپیک بامداد خمار
منم دخترم 7ماهشه تا 5ماه شیرداشتم دیگه زیاد نمی اومد خیلی کم شد از 6ماهگی شیرخشک میخوره.منم این ماه ...


جرئت ندارم نمیزنم تا خودش بیاد😜

خدایا به تو توکل کردم😍⁦♥️⁩

علائم چی داشتین؟ من فقط امروز یکم زیر دلم درد میکرد ولی خبری نشد اخه چندبارم از دست در رف میترسم حامله باشم اخه بچه اولم ۷ سالشه این دومی ۷ ماهشه خودم هنوز ۲۴ سالمه😑 نمیخوام دیگه😭

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز