ولی دل کندن خیلی سخته
یه بار جدی بهش نه گفتم
چون بدون اطلاع من رفته بود پیش پدرم
بهش گفته بودم بری یه بلایی سر خودم میارم
ولی رفت
منم از لجبازی و ترس بابام گفتم نه بهش
البته به بابام گفتم عاشقشم
تنها ترسم همسر سابقشه که فامیلشه
حالا الان سه ماه دارم اصرارش میکنم
میگم اشتباه کردم میگه نمیخوامت اون موقع دوست داشتم
الان دارم میرم خواستگاری
با ادمای مختلف
نشد باز میام سمت تو
یا بعضی وقتا میگه حاضرم مجرد بمونم با تو نباشم
یه بار میگه با کسی هستم یه بار میگه الکی گفتم خسته شدم
چکار کنم دل بکنم
نمیتونم
نهایت 3 هفته تحمل کردم