دلم خیلی برای مامانم تنگ شده. مثل دوست بودیم با هم. جونم به جونش بنده. بخاطر کار شوهرم ازش دور شدم. خیلی وقته ندیدمش. فعلا هم نمیتونم برم ببینمش. پشیمونم قبول کردم دور زندگی کنم ازش. خیلی حالم بد میشه. چکار کنم؟
راه برگشت نداریم
اینجوری هم زندگی برام جهنم شده. مدام به فکرشم. اخه همیشه با هم بودیم. روز گار دست گذاشت رو نقطه ضعفم.
دیگه هیچ امید و انگیزه ای ندارم. بخاطر پول و کار شوهرم اومدم.
شماها چجوری با غم دوری کنار میاید؟
من که وقتی زیاد پیام و زنگ میزنم بیشتر وابسته و دلتنگ میشم.