حتما عزیزم...
شوهرم بیست و یک ساله و من پانزده ساله بودیم که عقد کردیم...قبل از عقدمون پدرم بشددددددت سختگیر بود ولی شوهرم خیلی عاشقم بود و خواب و خوراک و اینانداشت تا حدیکه خانوادش نگران شده بودن چون پسر آخر خانوادست و بشدت عزیزه
منم دختر یکی یدونه هستم و بابام کلا نمیخاست منو شوهر بده..
خلاصه خانواده شوهرم نزدیک هلتاد هشتاد جلسه بابای منو دیدن و جلسه گذاشتن تا بلاخره بابام کوتاه اومد و گفت عقد کنید و علی بره سربازی...و دخترمم درسشو تا دیپلم تموم کنه بعد بره دانشگاه و اینا
گفتن باشع،خلاصه عقد کردیم جز مهر پول و سکه بابام حق انتخاب محل سکونت به علاوه حق تحصیل کامل رو برام گرفت...
هستید بقیه رو بگم؟؟