من با یکی بودم که قصد جفت مون ازدواج بود مدت طولانی باهم بودیم تو این مدت بخاطر نمدونم کاری جفت مون خیلی اذیت شدیم ولی واقعا عاشق بودیم و وابسته یه جورایی عشق اولم بود بهم گفته بود تا دو سال دیگه میاد و رابطه رو جدی میکنه ولی من حساب کردم تا هشت سال بعدم نمیتونست چون هنوزم ک هنوزه سربازی نرفته و چون تازه فوق گرفته هنوز کارم نداره خونه و ماشینم همینطور ولی پدرش پولداره ولی من میخواستم پای همه اینا بمونم چون برام مهم نیست ولی اخلاق هاش اذیت کننده شده بود مثلا خیلی خیلی خیلی بود روی من تو خیابون موهامو میداد تو یا نمیزاشت عکس بزارم پروفایل که اصلا چیز مهمی نبود و من قبول میکردم خواستم گواهینامه بگیرم گفت یا نگیر بعد ازدواج باهم بریم یا میگیری با مامان بابات برو یا زیاد بیرون نرو با دوستات اینا رو میزاشتم رو حساب دوست داشتن چون فقط با من و خواهرش اینطوری بود ولی زود خیلی عصبی میشد و لج باز بود به خودم اومدم دیدم هیچ احترامی بینمون نمونده