2726
عنوان

داستان عشق توخالی من

1008 بازدید | 70 پست

میخوام این داستان رو تعریف کنم تا کسی مثل من درگیر عشقای توخالی نشه



قبل ازدواجم یه بار به پسری اومد تو اینستا و بهم گفت میخوام باهات باشم و از این حرفا. خلاصه من کلا خیلی رو نمیدادم. محل نذاشتم. اما انقدر پافشاری کرد که فقط به حرفاش گوش دادم. وقتی حرف میزد خیلی بهم موج مثبت میداد. چیزایی که درباره رفتارهای یه مرد می‌گفت. خیلی فهمیده به نظر می اومد. جوری درباره رفتار مردها با زن ها و این چیزا حرف میزد که انگار حرف دل منو میزد. خلاصه من واقعا باور کردم و باهاش قرار گذاشتم. رفتیم یه کافیشاپ. از قیافش خوشم نیومد اما اون حداقل تو ظاهر خیلی از من خوشش اومده بود. همون اول هم خیلی غیرتی رفتار کرد که دوست ندارم روسریت بره عقب و ...

خلاصه منم کم کم ازش بدم نیومد. محبت میکرد و من دلبسته میشدم.

پیام می‌دادیم و تلفنی طولانی صحبت میکردیم. دو سه بار دیگه بیرون قرار گذاشتیم که هربار کافه و اینجور جاها بود. راحت خرج میکرد. حرف نامربوطی هم نمیزد.

از همون اول توی پیامهای اینستا هم گفته بود من وقت دوستی و ... ندارم. برای ازدواج میخوام. و من با این شرط باهاش رفتم که این دیدن ها آشنایی قبل ازدواج باشه. واقعا هم مهندس بود و سرش خیلی شلوغ بود

یه روز بهم گفت بریم فلان جا که اونجا توی شهر بود. من گفتم ممکنه کسی ببینتمون. اما آخرش رفتم و خلاصه اونجا یهو بهم گفت اگه بگم بیای بریم خونمون قبول میکنی؟ من گفتم نه. فکر کردم شوخی می‌کنه. فکر کردم داره امتحانم می‌کنه. گفتم نه معلومه.

خلاصه کلی باهام حرف زد که خونه هم مثل همینجا فقط میشینیم حرف میزنیم. گفتم اگه قراره ما ازدواج کنیم چرا خونه؟ گفت فرقی نداره اونجا راحت تره.

منم بهش وابسته شده بودم. حرفاش روم اثر داشت. مثل آدمی که چشم و گوشش بسته شده.

تاپیک لیزر خونگی https://www.ninisite.com/discussion/topic/1035099/تاپیک-جامع-لیزر-خانگی?page=1


خلاصه آخر قبول کردم. یه روز که خواهرش مسافرت بودن رفتیم خونه اونا. واقعا نشستیم به حرف زدن. فقط بهم گفت حجابت رو بردار که من برنداشتم. كم كم بهم نزدیک شد اما مثلا در حد روابط عاطفی بود . منم واقعا وابسته شده بودم و مقاومت نمی‌کردم. اما ازم چیز دیگه ای نخواست و اون روز گذشت.

چند روز بعد دوباره بهم گفت بریم خونه مادربزرگم. گفت مادربزرگم امروز خونه مامان منه و میدونم خونه نیست. کلید خونه همه رم داشت انگار.

خلاصه چون بار پیش رفته بودم و رفتار غیر منطقی نشون نداده بود این بار هم قبول کردم. شاید اونموقع نمی‌فهمیدم تو فکر مردها با زن ها خیلی فرق داره.

تاپیک لیزر خونگی https://www.ninisite.com/discussion/topic/1035099/تاپیک-جامع-لیزر-خانگی?page=1


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

خلاصه دوباره هم رفتم

این بار من پری بودم 😄

بخاطر این یا هر دلیل دیگه ای داشت این بار هم خیلی بهم نزدیک نشد اما در همون حد که پیش رفت هم مقداری بیشتر منو ترسوند.

کم کم شروع شد و بهش گفتم کی میای خواستگاری؟ اونم گفت یکی دو هفته دیگه میام و ... . خلاصه ارتباط ما خیلی صمیمی شده بود و دائم با هم حرف می‌زدیم. من عاشقش شده بودم و واقعا روی اسمش قسم میخوردم

تاپیک لیزر خونگی https://www.ninisite.com/discussion/topic/1035099/تاپیک-جامع-لیزر-خانگی?page=1

یک ماهی گذشته بود. یه روز بهش گفتم باید بیای خواستگاری وگرنه من دیگه ادامه نمیدم. اونم بهانه آورد و من بهش گفتم دیگه بهم پیام نده زنگ هم نزن. دو سه روز گذشت دیدم واقعا دیگه پیام نداد. منم چون خودم گفته بودم نمیشد دیگه چیزی بگم. ده روزی گذشت و خبری ازش نشد اما من داغون شده بودم. با خودم گفتم چه راحت قیدمو زد.

بعد از ده روز یه روز زنگ زد. منم خیلی سرد جوابش رو دادم

تاپیک لیزر خونگی https://www.ninisite.com/discussion/topic/1035099/تاپیک-جامع-لیزر-خانگی?page=1

یه کم حال و احوال کرد و گفت این مدت چیکار میکردی. اینم بگم یه کم حالت عصبی هم داشت. من اینو بعدا فهمیده بودم. بعد بهش گفتم این مدت چجوری گذشت. گفت دیوونه شده بودم از فکرت و ...

خلاصه فرداش بهم گفت راستش من این مدت داشتم با خانوادم صحبت میکردن. گفت انقدر باهاشون جر و بحث کردم که یه لحظه فکر کردم دارم سکته میکنم. گفت راضی نمیشن میگن اینجوری نمیشه ازدواج کرد. در حالی که قبلش گفته بود خانواده من تمام و کمال بهم احترام میذارن و نظر من نظر آخره.

تاپیک لیزر خونگی https://www.ninisite.com/discussion/topic/1035099/تاپیک-جامع-لیزر-خانگی?page=1
هر چی پسروازده بوده تو اینستا 

نه فقط اینستا

کلا جنس پسرها و حتی بعضی دخترای این دوره زمونه رو نمیشه شناخت. منم کلا زودباور بودم. کسی می‌گفت دوستت دارم واقعا روم تاثیر داشت 

تاپیک لیزر خونگی https://www.ninisite.com/discussion/topic/1035099/تاپیک-جامع-لیزر-خانگی?page=1
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730