حرفهای توی دلم

میدونی ته دلم دوسش دارم حتی بهت بگم شاید اگ ازش جدا شم و شوهره یکی دیکه شه دغ کنم‌اما خودم میدونم ک اون منو بیچاره کرده شده دوماد سرخونه😐هر روز بخاطرش از اینو اون ب شوخی و حدی حرف میشنوم  هیچی از خودش نداره  منو بیچاره کرده دلم نمیخاد دخترمم بچه طلاق شه و اینا . دلم میخاد بمیره😢بخدا دوسش دارما اما امشب  دخترم ب گاز دست میزد همش ی سالشه شیشه هاشو لک میکرد منم بش گفتم بیا بچرو ببر اومد دستای کوچولوشو محکم نیشگون گرفت😢😭الهی ب حق  امام رضا از دستش راحت شم‌. قهر میکنه میره تو ی اتاق دیگه دیشب براش نامه گذاشتم بامن مهربون باش و اینا بزار از زندگی لذت ببرم امشب بش گفتم دیگه سعی نمیکنم  تورو مهربون کنم سعی میکنم از دلم بیرونت کنم بعدم از زندگیم .الن ک تو اتاقم تنها میخوابم دوروز دیگه انتظار تعهد و اینا ازم نداشته باش یهو دیدی پیچیدم‌ب این زندگی

من دروغگو نیستم اما خو بعضی وقتا میگم😐مثلا شوهرم میگه اینو چند خریدی و اینا کمتر میگم حرص نخوره😂خیلی دوسدارم نگم اما متاسفانه خیلی بد حجاب شدم نمیدونم چرا☹😢خیلی دوسدارم خوب شم منم قبلا چادرش بودم اما اینقدر بابام سختگیر بود نمیزاشت اصن بروز باشم تو نوجونی الن برام مثله ی نیاز شده  چیزایی ک اون موقه نمیزاشت بپوشم و مث شلوار تنگ و مانتو جلو باز و اینجور جیزا  الن خیلی دوسدارم بپوشم کاش بشه خوب بشم

زندگی منم خوبه از دور . خونه‌ماشین مغازه اما همشو بابام داده 😐اونروز یکی اوند مغازه بام احوال پرسی کرد ب زنش گفت دختر آقای فلانیه😊اینم دومادشه😐دوماده خوش شانس دوماد سرخونه😐یا یکی از دوستای شوهرم شوهرم بش گفت چقد برنج گرون شده. گفت مگه پدر زنت مرده خودت گیخری. ب شوخی گفت اما انقد بابام کمک کرده همه طعنه میزنن

از ازدواج دوباره خیلی میترسم . ممکنه دوباره یکی بیاد سمتم ک داره مهریه زن سابقشو میده. یا بچه داره. یا اگ پسره باید حرفای خونوادشو تحمل کنم.   از اینک ببینم شوهرم دوباره ازدواج میکنخ و بچه میاره میترسم . من بخاطرش زایمان کردم هیکلمو داغون کردم حالا اون براحتی بره؟ خیلی دوسدارم درس بخونم اما کتابا همه عوض شده😐تازه شوهرم  زیادبد نیس اما دلم‌نمیخاد باشه دوسدارم نباشه . نمیدونم چطوری یگم

خسته شدم بخدا😪😪😪انقد بش گفتم آدم باش مهربون باش  😔

خیلی اصن مرده رویاهای من نیس. مردی ک حتی اگ ب خودش بود نمیتونست ی خونه برا زنو بچش بگیره. بچه بودم نمیدونم چجوری خر شدم شوهر گردم اتقد بابام بهم سخت میگرفت بخدا  تو دوره ناپختگی خواستم خودمو خلاص کنم از دستش