مثلا همیشه یکی هست بگه کم لباس بردار بعد خودش کم مونده ماشین لباسشویی و یخچالم بیاره. دیگه چی یادتون افتاد؟
🧿ماشاءالله لاحول ولا قوة الا بالله العلي العظيم 🧿میشه حتی اگه اعتقادی هم نداری واسم یه صلوات بفرستی؟ اگه سورهای چیزی گذاشتم که بخونید بدونید باتوجه به معنیه که موثر میشه❤️
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
اتفاقا برعکس یکی گفته کم لباس بیار من زیاد بردم بعد هوا یه طوری بوده که لباساش مناسب نبوده از من قرض گرفته😂
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
همیشه یه چیز مهم جا میمونه مال من وسایل آرایش و مسواکم😕
به قول مامانم من هرچی یادم بره کتاب دعام )لوازم آرایشمو میگه😅( یادم نمیره
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
ما یسال رفتم سفر زنداییم لباس مجلسی اورده بود ولی شورت نیورده بود😐 یه بارم با خالم رفتم یجا بود قیمتا عالی جنسا توپ .ولی نذاشت هیچی بخرم هی گفت نه نگیر بدردنخوره ولی خودش جین جین میخرید
نمیدونم چندمین کاربریمه.همش ایمیل و پسورد یادم میره.
والا من تو خونه همیشه پوستم صافه ولی کافیه بفهمه فردا میرم مسافرت یه جوش از نوعه مجلسیش خودشم کجا درست روی نوک بینی یا وسط پیشونی درمیاد..اینم اتفاق حساب میشه یانه
این که شوهرت بگه چه خبره آنقدر وسیله برداشتی بعد تو سفر ازت توقع داشته باشه قند شکن و ابمیوه گیری و حتی مایکرو فر همرات باشه😐😐😐
کائنات وجودی واحد است همه چیز و همه کس با نخی نا مرئی به هم بسته اند .مبادا آه کسی را برآوری، مبادا دیگری را به خصوص اگر از تو ضعیف تر باشد بیازاری .فراموش نکن اندوه آدمی تنها در آن سوی دنیا ممکن است همه انسان ها را اندوهگین کند و شادمانی یک نفر ممکن است همه را شادمان کند.