شوهرم اکثرا میومد تو دوران عقد خونه ما راحت تر بود شبام میومند.
منم فقط بعد ظهرا گاهی واسه حال و احوال کردن میرفتم پیش مادرش شب تا حالا وانستادم
مادر شوهرمم واسه هیچی دعوتم نکرد نه منو نه خانوادمو. نه عید نه تولد بچه هاش نه وقتی خونه خرید مهمونی داد هیچی.... تازه یبارم در حد وحشتناک زنگ زد باهام دعوا گرفت گفت من از صبح راهو نگاه میکنم بیای کمکم موهامو رنگ نزاشتم حموم نکردم شیرینی هاچیده نشده مبوه ها تو سینکه شسته نشده منکه هنگ کرده بودم گفتم اخه مگه کسی بهم گفت بیا و نیومدم یا اینکه گفتم دارم میام شما راهو نگاه میکردین ک حالا اینقد عصبانی هستین