راستش من خیلی گرم بودم. کلی کتاب روانشناسی خوندم. کلی ملاحظه همسرم رو کردم. سعی کردم شرایط رو درک کنم. تلاش کردم رابطه خوبی باهاش داشته باشم .ولی متاسفانه تو مشکلات تنهام میزاره و اگر ببینه ضعیف شدم بیشتر میکوبونتم . جلو پدر و مادرش مقابلم جبهه میگیره. همش حس میکنم داره از اونها جلو من دفاع میکنه با اینکه من هیچ وقت مقابلشون نبودم و کاری نداشتم باهاشون. اما تک فرزنده و مادر و پدرش بسیبار وابسته به اون.
کلا خیلی تو زندگی باهاش احساس تنهایی میکنم. دلم نمیخواد اینقدر سرد باشه باهام. اما نمیدونم باید چیکار کنم باهاش