2737
2734

بچه که بودم حدودا ۱۰ سال ...۹ سال...شایدم ۱۱ سال😶😶😶

با یه عالمه قرو فرو نازو ادا راهی خونه مامان بزرگم شدم😞😞😞

حالا چرا؟چون عمم همین امروز از ماه عسل برگشته بودو شب همه خونه بابابزرگم دعوت بودیم ...😐😑


هووف بگذریم😞😟!


اقا من نشسته بودم رو مبل که دیدم مامان بزرگم مادر شوهر عممو صدا کردو به دنبالش بقیه رو 😶😶

و یه نایلون رنگی رنگیم دستش بود🙄🙄


همرو صدا زد برن اتاق طبقه بالا ..

مامانمم رفتو منم هلک هلک افتادم دنبال مامانم که داد زد سرم هااا تو کجا😟😟😟😤!

گفتم وااا منم می خوام بیام سوغاتی بگیرم😜😜

مامانم با دهن کجی ادامو دراورد و گفت هه هه کسی نیست برات سوغاتی جمع کنه😐😐😐 برو بکپ سر جات 😲

شاید بگین واو چه عصبانی😞😞 اخه تازه با بابام زده بودن به تیپو تاپ هم 😂😂 الان هردوتاشون عصبانی بودن ...

صدای خنده های تو مانند صدای افتادن تکه های یخ در لیوان بهار نارنج است🍃 قدری بخند🍃🍃می خواهم گلویی تازه کنم🍻

منم رفتم کپیدم سرجام😞😞

ولی امون از حس فضولی که داشت خفم می کرد😕😕

هرکاری کردم جلو خودمو بگیرم نشد 😖😖

منتظر وایسادم همه از اتاق بیان بیرونو ابا از اسیاب بیوفته و رفتم طبقه بالا که ببینم چیه تو نایلونه😎😎😎


دیدم اتاق کلیده 😐(گندش بزنن)

نشستم دودوتا چارتا کردم تصمیم گرفتم خیلی عااااادی پسر عمومو که همیشه تو فضا بود و زیاد اهل کنجکاوی نبودو صدا کنم ....

اومدم دیدم داره از جلو پله ها رد میشه ؛ هرچی پیس پیس کردم نفهمید 😐😐اخر رفتم کشیدمش بالا 😑😑 گفت هوو  چته پیرهنمو جر دادی

خیلی عادی گفتم بیا من دستم نمی رسه کلیدو از اون بالا بهم بده 😟😟😟

اونم کلیدو دادو یکم غر زد و رفت 😁😁😁منم که رو ابرا بودم سریع رفتم تو اتاقو درو قفل کردم و یکم چشم گردوندم 😋نایلونرو دیدم

یکم برا خودمو نقشه های عالیم ذوق مرگ شدم 😍😍😎 و رفتم سر وقتش همشم با خودم می گفتم کارم حرررف نداشت..هیچکی نفهمیدو اینا که یهو کپ کردم 😶😶😶😶😶

صدای خنده های تو مانند صدای افتادن تکه های یخ در لیوان بهار نارنج است🍃 قدری بخند🍃🍃می خواهم گلویی تازه کنم🍻


بلحححح به پارچه ی تو دستم زل زدمو دیدم هر انچه را که نباید 😑😑😑 حدودا سی ثانیه چت کرده بودم و یهو پارچه رو پرت کردمو گفتم ایییییی چندش 😖😖😨😨😨 حالم از خودم به هم می خورد ...رفتم سریع پارچه رو مچاله کردمو انداختم تو نایلونو بدو بدو اومدم پایینو فرارررر به سمت روشویی 😣😣😣😣 یه صابونو کامل تموم کردم اینقد دستامو شستم😞😞😞



ولی قیافه چندش اون یاروعه از جلو چشمم کنار نمی رفت 😑😑😑به ناچار رفتم سر وقت پسر عموم دوباره چون اهل فضولیم نبود😞😞😞 برعکس بقیه ...


گفتم محمد تموم حالتایی که از ادم خون می ره رو بگو 😐😐😐

گفت کتکش بزنن ...با تنفگ بزننش ...با چاقو بکشنش ... گفتم اههه همش شد زدن که 😞😞😞😞

گفت دیگه تو همین حالتا خون می ره از ادم ....

گفتم واییییی پس حتما اون مرتیکه عمرو زده😲😲😲😲😲😲😲

گفت چیی چیی برا منم بگو😮😮😮

گفتم قول می دی برا هیچکسسس هیچکسسس نگی !!

گفت اره قول قول قول


منم شروع کردم خوندن همون شعر مسخره ایی که موقع قول گرفتن از دوستامون می خوندیم 😞😞

همون که می گه علی علی کورش کن ...سگ بیابونش کن اگه برا کسی بگه😂😂😂😂😂(خدایا مارو گاو کن😂)

صدای خنده های تو مانند صدای افتادن تکه های یخ در لیوان بهار نارنج است🍃 قدری بخند🍃🍃می خواهم گلویی تازه کنم🍻


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بهش گفتم محمد فلانی(شوهر عمم)چنان عمرو زده همین جور خیس خون شده 😢😢😢😢

اونم غیرتی بازی دراورد کیییی غلط کردههه😠😠😠از کجا فهمیدی 😡😡😡

گفتم با چشای خودم دیدم بیا بریم نشونت بدم و آسه اسه رفتیم بالا و رفتیم تو اتاقو گفتم برو از بالا نایلونه نگاه کن خیلی چندشه اخه دست نزن بش😵😵😵😵

اونم نگاه کردو گفت چیزی معلوم نیس که و نایلونو برعکس کردو یه هین بلند کشیدو شروع کرد ناسزا گفتن فحش دادن😐😐😐 سریع همه چیرو گذاشتیم سر جاشو اومدیم بیرون ...

پسر عموم گفت هلن بیا انتقامم عممونو بگیریم 😠😠گفتم پایتم چه جووورمم😠😠😡


یکی یه سنگ تیز برداشتیمو رفتیم نفری یه خط ناقابل انداختیم رو ماشین شوهر عمم😐😐😶

بماند اون می گفت اول تو من می گفتم نعع اول تو

اخرم گفتیم ۳.۲.۱ باهم خطو زدیم😕😕


ولی عقده دلمون خالی نشد 😐😐 پسر عموم یکی از این چوبا که کش داشت بعد سنگ می نداختی برا بقیه داشت گفت بزار بیاد تو حیاط چشاشو در بیارم 😠😠

منم هندونه می زاشتم زیر بغلش که ارههه ما می تونیمو اینا 😎😎

بیچاره شوهر عمم اومد بره دست به اب😐😂

منم می گفتم محمد بزنش بزنششش 😝😝

اونم می گفت اههه هولم نکنو یهو ارش کمانگیر تیرو رها کرد ترپ خورد تو فرق سر شوهرعمم 😋😂😂


هاج و واج اینور اونورو نگا می کرد ولی ما بالا شیرونی بودیم نمی تونست مارو ببینه که😂😂😂

پاشده بودم قر می دادمو می گفتم ایول ایول عالی بوود😎😎 پسر عمومم می گفت ما اینیمم دیگه😎🤓


شب سر سفره که بودیم رفتم نشستم بغل دست شوهر عمم 😞😞که متوجه شدم پسر عموم داره خودشو می کشه یه چیزیو بم بفهمونه ...داشت اشاره می داد که قبل اینکه غذا رو بیارن من قاشق شوهر عممو تف مالی کنم 😂😂(طفلکی به شدت وسواسه😶)

منم قاشق خودمو دهنی کردمو اروم تا حواسش نبود جای قاشقارو عوض کردم 😎😎😎


چه قدر خوشحال بودم که چزوندیمش 😞😞

شب به بهانه تاب بازی رفتم تو حیاط و پسر عمومم اومدو چه قدر گل گفتیم و گل شنوفتیم😐😐 که بابا عالییی بودیم ... انتقام عممونو گرفتیم


حالا که بزرگ شدیم ...حالا که مخمون از آکبند دراومده...حالا که خاک بر سرمون شده ...هرکی اسم ماه عسل میاره مادو تا در افق محوووو میشیمو اصلا همو نگاه نمی کنیم😐😐😐😐

اخه خاک تو سر من ... 😟😟😟




صدای خنده های تو مانند صدای افتادن تکه های یخ در لیوان بهار نارنج است🍃 قدری بخند🍃🍃می خواهم گلویی تازه کنم🍻
2731
2738

چه باحالید شماها😂😂

من دلم روشنه من مامان میشم 😍 حالا هرچقدر دکترا بگن طبیعی نمیتونی مادر شی من به خدای خودم ایمان دارم گفته بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را منم خواستم ازش منتظر اجابتم برای رسیدن به خواسته دلم یه لبخند از ته دل رو لباتون بشونید😊دیدین گفتم دلم روشنه😉😍😍😍خدایا شکرت بعد از سه سال باردارشدم ❤بازم دلم روشنه قلب نینی تشکیل میشه نینی سالم و صالح دنیا میاد❤💞💗💟😍خدایا شکرت قلب نینی تشکیل شد صداشم شنیدم😍برای سلامتی نینی ام دعا میکنید؟
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز