ما اول ابتدایی یکی رو تو مدرسمون گرفته بودن شپش داشت دیگه نوبتی میومدن از سر کلاس میبردن تو حیاط میگفتن دوتا مداد بردارید بیاید منم یه مداد قرمز و سیاه و یه پاکن برداشتم از همه جام بی خبر فکر میکردم میخوان از مون امتحان املا بگیرن مثل سری های قبل که میگفتن هوا خوبه بریم توحیاط برا امتحان
موقعی که توحیاط بودیم به دوستم گفتم جریان چیه بهم گفت ، منم پاکن رو نشونش دادم اونم بم گفت سر پاکنی اونوقت دوتا مون انقد خندیدیم 😆برا اونموقعمون خنده دار بود
یه سریم اول ابتدایی یه معلم داشتیم لج کرده بود باهام یه زیر زمین تو حیاط مدرسمون بود قدیمی بود مدرسمون همه میگفتن سوسک و سگ و مار داخلشه ولی درواقع کلاس پنجمی هاتوش نماز م میخوندن لج کرده بود هی میخواست بندازم تو زیر زمین میگفت املات ضعیفه منم یکم تمرکزم پایین بچد چون بچه ها هی جا می موندن هی میپرسیدم حواسم پرت میشد جا می موندم خجالتی بودم جا می موندمم نمیپرسیدم موقعی که خانم مون میگفت دفترا بالا من شروع میکردم به پاک کردن املا م خخخخ موقعی که میخواست بندازم تو زیر زمین هی میگفت سوسک میره تو شلوارت منم از اینا بودم دستم تو دست معلم بود صدام در نمیمومد جفت معلم ومامانم فقط دستمو میکشیدم که نبرم داخلش چند بارم تو کلاس زندانیم کرد نامرد کلاسم خالی بود انقد ترسیدم دیگه تصمیم گرفت زنگ اخر یه زنگ اضافه بذاره برا منو ۴نفره دیگه که مثل من بودن توی اون زنگ من همش ۲۰ میگرفتم