کوچیک که بودم چند تا زن میومدن دم مدرسه با عنوان معلم حجاب! درباره ترسی حرف میزدن که باید از خدا داشته باشیم ، اینکه تو جهنم خدا چه بلاهایی سرمون میاره و ما باید همیشه مراقب حجاب مون و اگر یک تار مو مون بیرون باشه اون دنیا تک تک تار موهایی که بیرون بوده اویزون میشیم ، اگر ناخن هامون بلند باشه اون دنیا میکشنشون و خلاصه تا سال ها باعث شده بود من از خدایی که اینا برام ساخته بودن بترسم . بزرگ تر که شدم کلاهم رو قاضی کردم و برای خودم خدایی ساختم که دوست دار انسانیت هست نه حجاب و عرف و ... خدایی که اگر از بنده اش ناراحت شده صرفا بخاطر اینه که یه کار غیر انسانی انجام داده نه یه کار غیر دینی. من خدایی رو میپرستم که لایق پرستشه نه خدایی که یه عده نادان و خرافاتی برای میلیون ها ادم ساختند . مادر پدر های اینده برای بچه هاتون خدا رو جوری توصیف کنید که از پرستش اون لذت ببرن نه اینکه همیشه ازش ترس و واهمه داشته باشه❤رفیقِ همیشگیِ من خُداس❣
بقیه روزا من تا لنگ ظهر خابم و شوهرمم خودش میخوره میره .کاری ب کار من نداره
.گفتم هی نپرسین امضام بخونی .من خاهر گوگوشم😁😁اون رفت من اومدم ینی اون رفت با یه کاربری دیگه بیاد 😂الان آوارس واس یه خط🙄خاهرای کوچیک لطفن انقد رو مخ خاهر بزرگا راه نرین .حرفشون گوش کنین وگرنه میزنه شل پلتون میکنه😄😄😈الانم اونو زدم کنار خودم آمدم😁آخه خط مال شوهر منه
فکرها سردرگمم کرده بده راهی نشان/تا بدانم در کجایم،در کجای این جهان .شعر از خودمه چطوره؟🙃🙃ماه را گم نکنی! بین چراغانی ها💗😍لطفا برا خوشبختی و عاقبت به خیری خودمو اونی که بهش علاقه دارم یه صلوات مهمونم کنین😘