میخوام مستقل شم خواهرمو با خودم ببرم ...
دانشجوییم جفتمون ... از زن بابام خستههه شدم میترسم آخر بزنم ناقصش کنم یا ی بالایی سرش بیارم احمقوو ...
به همچیییییییییییی کااار داره ... حتی صبح ک چشامو باز میکنم میبینم ع نتر خانم زل زده ب مننننننن
خلاصه ب همه چی خودش تا ابتدایی خونده ب من میگه رشتتو عوض کن خووووب نیست ... اعتماد ب نفسمووووو ازم گرررفته ... همشم میناله هرروز میگه طلاق میخوااااام ولی فقط زر میزنه ...
ب بابام میگههههه تو در حد من نیستی ... جلو همه تحقیرش میکنهههههه و دوست ندارن من تو اون خونه باشم هرروز میگه دختر ک ب ۱۸ رسید باید جدا کنه بره
۲۷ ام بهم میگه ترشیده ... سرمون باد میکنیییی