مهمونم خونشون صب پاش دردمیکردباسشوارماساژدادم روشوکشیدم بخوابه ساعت ۱۱هم کلاس مجازی داشتم رفتم حیاط لباساروشستم ظرفهاروشستم دوتامرغ گرفته بودن تو حیاط خوردکردم شستم با استرس که هم مامانم کارهاش انجام بشه هم خودم به کلاسم برسم قراربودمرع وسیب زمینی درست کنن ده دقیقه هم تا۱۱مونده بودباخودم گفتم نزارم ناهاربمونه گوجه ومرع رو بزارم بپزه وسط کلاس میام سیب زمینی هم اضافه میکنم آشپزخونش حیاطه داشتم بدوبدوپیازروخوردمیکردم یاخدا دیدم یه دفعه مامانم جلواشپزخونش با قیافه ترسناک میگه چرااااااتاینطوری کارمیکنی پس سیب زمینی کوووو اونوخوردنکرده پیازمیزاری رواجاق توووچرااااینطورییی چرااینارواینطوری شستی مگه جای کاسه اینجاست همه بدنم لرزیددویدم خونه