منم این جو رو داشتم اما برای من متفاوته یه کم دوست ندارم هیچوقت اون روزا برگرده
مامانم دیسک گردن داشت 3تا از مهره هاش زده بود بیرون همه اش مریض بود و ناله میکرد بردیم دکتر فیزیوتراپی نوشت الهی بمیرم براش وقتی میرفت و میومد بی حال میفتاد یه گوشه بس که درد میکشید شکر خدا الان بهتره اما خب الانم سردرد ولش نمیکنه ام آر آی رفته گفتن مشکلی نیست شکر خدا اون چند وقتی که مامانم اینجوری بود همه ی ما چشمامون گریون بود حتی بابام و حتی دخترم و پسرم خیلی روزای بدی بود خونه سوت و کور بود بوی غذای مامانم تو خونه نمیپیچید صدای حرف زدناش اونقدر آروم بود که نمیفهمیدیم الهی شکر الان خیلی بهتره