تو تاپيكاي قبلم گفتم كه ما قبل از بسته شدن مرز خونه خريديم بريم تركيه ولي مرز بسته شد
يه دونه ي خونه ي بزرگم تو تهران رهن كرديم كه هم من و هم مامانم اينا وسايلامونو بذاريم كه اگه يه درصد اونجا شكست خورديم بدبخت نشيم و بتونيم برگرديم
كه مرز بسته شد و اصلا نشد كه بريم
مامانم اينا يه خونه باع دارن تو شهرستان و خيلي اونجا رو دوست دارن
گفتن ما ميريم اونجا ميمونيم تا مرز باز بشه و شمام راحت باشين
خلاصه ما هي اصرار كرديم كه بذارين ما به خونه بگيريم نذاشتن كه نذاشتن
گفتن شما نميخوايد مارو ببينيد و از اين حرفا
حالا ٦ ماهه كه ما تقريبا باهميم
مامانم اينا چند روز ميرن خونه باغ بعد ٤،٥ روز ميان تهران
هي به منم گير ميدن كه بايد بياي پيش ما
منم به شدت استقلال و تنهاييمو دوست دارم
البته دخترم ٣ سالشه اونم هست
حالا چند روز بود خونه باغ بودن
ديروز مادر شوهرم زنگ زد و بعد ٢،٣ ماه خواستن بيان خونمون
بعدش مامانم زنگ زد گوشيم و گفت من جلو درم پول نقد داري؟
شوكه شدم باور مكردم
آخر اومد بالا و گفت با بابام بحث كرده و پاشده اومده اينجا
حتي يه زنگم نزده
يعني منو آدم حساب نكرده
چون كليد داشته ديگه اومده بدون خبر
از اين وضعيت خسته شدم