مهر پارسال رفتم کلاس رانندگی خونه مادر شوهر ی 40 روزی اونجا بودم دو تا بچه کوچیک دارم باشوهرتم سر اینکه پول کم میفرستاد کم زنگ میزد بحثمون شد حالا خونواده شوهر فهمیدن نگفتم من عروس ناخواسته ام من و شوهرم خودمون عقد کردیم بدون اجازه خانوادش بلاخره اونام منتظر فرصت بودن مادر شوهرم میگفت ما نه اولش کاری داشتیم نه آخر پدر شوهرم گفت بچه ها رو بده به شوهرت خودت هرجا میخوایی برم خواهر شوهر برادر شوهر همه بی احترامی کردن حتی پدرو مادرش رفتن مشهد من خونه خالش موندم خواهر برادرم خبر نگرفتن از من
شهریور میخوام برم امتحان رانندگی باشوهرم میخواد جبران کنه میگه هر کاری بخوام میکنه که خانوادش بدونن باز مثل قبل دوسم داره چیکار کنم از حسودی بمیرن