ما نتونستیم عید قربان عیدی ببریم امروز ی جا بردیم. خواهرش بهمون تیکه انداخت میذاشتین ی بار عید نوروز میاوردین. بعدشم قهقهه زد. ناراحت شدیم 😥 به خدا اصلا کمم نبردیما، دیشب اتفاقا تاپیک زدم از بچه ها نظر خواستم.. اصلا کم نزاشتیم. ولی خیلی بهمون برخورد. خب آدمیزاده دیگه مشکل پیش میاد ☹😥 عروسمونم هیچی نگفت. یعنی اونم ناراحته؟؟؟ اون از مشکلمون خبر داشت. حتی روز قربان خواهر بزرگم با داداشم که خود داداشم واسش انگشتر خریده بود و گوشت و گل رفتن تبریک مامانمم زنگ زد عذرخواهی کرد که ما نتونستیم بریم. امروز براش گوسفند و میوه و شیرینی و گل و آجیل و دلمه و گردنبند که مامانم خریده بود ما خواهرام واسش دستبند خریده بودیم، بردیم. سنگ تموم گذاشته بودیم واقعا. اصلا ی جوری شدیم هممون. داداشمم ناراحت شد اما به روش نیاورد.
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
من دیگه خانم دکتر خانه دار نیستم و شاغل شدم. بهر قیمتی هست دارم کار میکنم. شده تو خونه، ولی من از بیکاری و بچه داری و خونه داری صرف نفرت دارم. من برای کار و تلاش به دنیا اومدم.