خاله من همین طوری یه بارگی ماشینشون روشن نشد بردن تعمیرگاه 1800خرجش کردن مامان بزرگم گف یه چیزی به راهتون بوده ولش کن صبحش همه خونه مامان بزرگم بودیم 4تا ماشین توحیاط پارک بود یه قوطی کوچک بنزینی هم گوشه حیاط بود پسرش کبریت برداشته که ابنزینا طرقه درست کنه تو حیاط شانس اورده داداشم کبریت تودستش دیده امده خبر داده
ایاراسته خیلی قضیع دیگه هم شنیدم ودیدم ولی نمیدونم راسته یاالکی شماهم شنیدین