با مامانم و زنداداشم رفته بوديم بازار وارد يه مغازه شديم مغازه دار كه يه خانومه تقريبا٥٠ ساله بود به من گفت چرا انقد زود شوهرش دادين؟(منظورش زنداداشم بود)
فك كرده بود خواهرمه
حالا همين قضيه رو بدو بدو رفته پيش داداشم تعريف كرده و گفته مغازه داره فكر كرد آرزو(من) مامانمه😳٢٢سالمه و زنداداشم١٧
واقعا بدم اومده ازش
فكر ميكنه خيلي سره و هرجور ميخواد رفتار ميكنه
من چطور با اين ادم رفتار كنم؟
آهان راستي انقد از اين موضوع خوشحال بود كه حتي نميتونست نيششو ببنده😒
خوبه سني ندارم