دوستان امشب این بحث داغه من چند تا چیز بگم
مادر من خیلی وسواس داره در مورد گم شدن آدمها. ما سه تا بچهایم بالای ۱۸ سال و مادرم هر شب میاد چک میکنه ببینه کجا خوابیدیم، شبا درهارو قفل میکنه میگه شاید خوابگرد شدید و رفتید بیرون نصفه شبی. وقتی بچهای جلوی در بمونه و خانوادهش خونه نباشن جلوی در وایمیسته تا خانوادهش بیان. بارها بچههای گمشده رو برده پیش خانوادهشون. ولی بچه کنجکاوه. من خیلی کم پیش میومد بچگیام تنها بازی کنم و حتما مامانم تو کوچه وایمیستاد اما با این وجود یه بار تو روستا تصمیم گرفتم یه جاده رو تنهایی برم. ۴ سالم بود. از اون بچههایی بودم که میگفتن عاقله ولی زد به کلهم. میخواستم ببینم ته اون جاده خاکی چیه ولی خدا رو شکر ترسیدم و برگشتم پس به عاقل بودن بچهها اعتماد نکنید. نکتهکی بعدی اینه که وقتی میرید بیرون بچه یه کوله کوچیک داشته باشه و توش آب و خوراکی باشه. من یه سری ۴ سالگیم نزدیک بود بیفتم تو سد، رفته بودم از توی سد آب بخورم. خیلی از دزدا هم بچه رو به خاطر خوراکی فریب میدن. نکتهی بعدی سوته. گردن بچهها سوت بندازید، سوت فلزی تا بچه اگه دچار مشکل شد سوت بزنه. سوت پلاستیکی ممکنه بشکنه. بعد به بچهها یاد بدید نترسن. چند سال پیش یه دختر رو دزدیدن و انداختن ترک موتور، دختره ۹ سالش بود، خودشو پرت کرد پایین و مردم نجاتش دادن. شما هم اگه نکتهای میدونید بگید عزیزان