بچه ها من وقتی دبیرستانی بودم
خونه پدرم ،جایی ک هست،اکثرا موتور دارن در کنار ماشینشون
مسیرهای کوتاه و تو کوچه هارو با موتور میرن
یه روز قرار بود بابا بیاد دنبالم ببرم خونه پدربزرگم
بعد با موتور اومد دم در خونه
بعد من هنوز سوار نشدم،گازشو گرفت رفت
قیافه من🙄🙄🙄🙄☹☹☹
هی صدا کردم بابا،باباااااا
هیچ ،رفت
منم موندم همونجا
بعد چند دقه دیدم بابام برگشته
عمم هم پیاده ،داشت میدوید البته و میزد تو سر خودش
بابا رسیده در خونه بابابزرگ،دیده من پشت سرش نیستم
فک کرده من تو راه از رو موتور افتادم
عمم ک متوجه شده ،دنبال بابام راه افتاده بوده
وقتی برگشت و منو دید،بهش گفتم پس چرا هنوز سوار نشدم ،رفتی
گفت بابا حواسم نیس،فکرم مشغوله😉