زمان: ۱۴۰۰ سال پیش
مکان: عربستان سعودی
ساعت تقریبا چار پنج صبح بود، هوا گرگو میش بود.یه عده مرد عرب داشتن یزدگرد پادشاه ساسانی رو دفن میکنن...تو مراسم خاکسپاری حدس زدم یکیشون فهمیده من ایرانی هستم، واسه همین سعی کردم آروم از اونجا دورشم...همون مرد که فهمیده بود من ایرانیم، دنبالم اومد.فرار کردم تو یه کوچه تاریک، وقتی برگشتم و سرکوچهرو نگاه کردم سایهشو دیدم که بزرگ شد و همه چیو بلعید.
عجیب ترین خواب من