عزيزم براي سوال اولت من خيلي صبوري كردم
دقيقا خود همسرم گاهي متوجه ميشد كه حرفي زدن و من ناراحت شدم اما مثلا اگه از در خونشون بيرون ميرفتيم اصلا بيان نميكردم
ولي يجوري نشون ميدادم. ك تو فكرم اونم ك ميدونست ار چي ناراحت شدم هي پيگيري ميكرد و من ميگفتم هيچي عزيزم
حتي اگر ميگفت از مامانم ناراحت شدي ميگفتم اشكال نداره مادرته ديگه
سر وقت مناسب ميشستم با دليل و منطق رفتار مادرشو خانواده اشو براش شرح ميدادم
و ميگفتم من بخاطر تو سكوت ميكنم و چيزي نميگم
اين شد عادت ك همسزم ياد بگيره پشتم باشه و ببينه ك من هم صبورم و هم بد خانواده شو تميخام و بهشون احترام ميزارم
مورد دومم ك گفتم حل ميشه صبوز باش