تا بابام زنده بود بریز بپاش داشتیم از همه چیز برامون تهیه میکرد الان من ازدواج کردم شوهرم خیلی خوبه چه از لحاظ اخلاق چه ادب و...اما همش تو فکر خانوادمم مامانم یه حقوق مستمری داره که همش میره قسط هرچی میخوام بخورم هر مسافرتی میخوام برم هر چیزی میخوام بخرم همش خانوادم جلو چشممن و کوفتم میشه انقدر گریه کردم سرم باد کرده دلم برا خواهر برادرم و مامانم میسوزه قلبم داره تیر میکشه بسکی حرص خوردم اخه چی کار کنم من