التماس دعای ویژه از همگی
مقام شهید
شهید مصداق عینی شهادت است که با انتخاب آگاهانه و در کمال خلوص، هستی خود را یکجا به آفریدگار جهان تقدیم می کند و به سرچشمه بقا و حیات، پیوند می یابد.
درک مقام شهید از توان و ظرفیت فهم ما خارج است و تنها منبع وحی الهی است که شمه ای از این مقام را برای ما بازگو فرموده است: «ولاتقولوا لِمَن یُقتَلُ فی سَبیل اللّه اَموات بل احیاء ولکن لاتشعرون؛(5) برای کسانی که در راه خدا کشته می شوند نگویید مردگانند (کلمه اموات را درباره شهدا به کار نبرید) بلکه آنها زنده اند، لکن شما درک نمی کنید.»
این آیه ضمن آن که بر زنده بودن شهدا تأکید می ورزد، درک این مقام را از حیطه شعور و فهم بشر در این دنیا خارج می شمارد. در حالی که در آیه فوق از به کار بردن تعبیر اموات در مورد شهدا نهی می کند، در آیه ای دیگر از پندار مرده بودن آنان نیز نهی فرموده است که نه فقط به زبان نگویید آنها مرده اند بلکه به دل نیز راه ندهید.
«ولا تحسبنَّ الّذین قُتِلوا فی سَبیل اللّه امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون؛(6) کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده می پندارید، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.»
یاداوری نام و پاسداشت مقام شهدای والامقامی که نسبت به شهدای شاخص زندگی نامه ای گمنام تر دارند
اما در شهر , منطقه محل زندگی به‌عنوان شهدای باکرامت و مشگل گشا از این عزیزان نام برده میشود.
امید هست که نام این عزیزان بیشتر از قبل شناخته و یادآوری شود . و باعث ایمان بیشتر به اصل زنده بودن شهدا ، درک بیشتر جایگاه و مقام شهدا در بین ما گردد .
وصیت نامه :
پروردگارا!
تو بهترین چشم را به من دادی،اما بد استفاده کردم و با خطا نگریستم. بهترین گوش را به من دادی،
اما به گفت و گوی باطل و بد گوش دادم. بهترین زبان را به من دادی، اما من برای حرف های
بیهوده آن رابه کار بردم، که برخلاف راه تو بود.بهترین دست را به من دادی،امابرخلاف
راه تو حرکت کرد.بهترین عقل را به من دادی،اما لحظه ای تفکر نکرده که از
کجاآمده ام و به کجا می روم و چه کسی مرا آورده و مرا برده!
شهید حسینعلی فصیحی
یکم فروردین ۱۳۴۷، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمد، فروشنده خشکبار بود و مادرش،سکینه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. کارگر بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. نوزدهم اسفند ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
شهید حسینعلی فصیحی
مادر شهید می گفت:
همسرم همزمان سکته مغزی و قلبی کرده بود…
دو بار سکته کرد، که بار دوم رفت در کما..
ما مدام می رفتیم بیمارستان…
دکترهایش می گفتند بروید دعا کنید
ما دیگر امیدی به زنده ماندن ایشان نداریم!
یکی از عروس هایم به من گفت: برو بهشت زهرا(س) سر مزار حسین…
رفتیم سر مزار پسر شهیدم حسین …
اینقدر گریه کردم که از خود بی خود شدم…
موقع برگشت به حسین گفتم حسین جان دکترها پدرت را جواب کرده اند، دوست دارم برگشتم منزل خبر خوشی بشنوم…
وقتی رسیدیم منزل از بیمارستان زنگ زدن گفتند همسرتان به هوش آمده و می گوید: حسین رو بگویید بیاید….
دکترش می گفت حسین کدامتان است؟ پدرتان کارش دارد….
گفتیم: حسین شهید شده…
دکترش می گفت: پس ایشان شفا گرفته چون ما قطع امید کرده بودیم و همه ی دستگاه ها را می خواستیم باز کنیم…
🌹شهیدی که دست مادرش را شفا داد...
#شهید_حسینعلی_فصیحی
مادرشهید فصیحی تعریف میکرد:
یک روز انگشت دستم دونه زده بود.
وضعش خیلی خراب بود، به من میگفتن برو بیمارستان من میگفتم نه چون یکی از فامیل هامون رفته بود انگشتش رو قطع کردند...
بهشون گفتم میرم پیش حسینعلی، گفتند باشه برو پیش حسینعلی
رفتم سر قبرش شب جمعه هم بود...
گریه کردم و هی دستم رو میکشیدم روی قبرش.
به شهید میگفتم مامان جان
خسته شدم دیگه اینقدر دستم درد میکنه، میترسم برم بیمارستان انگشتم رو قطع کنند...
خیلی گریه کردم و برگشتم خونه...
شب که میخواستم بخوابم دیدم دیگه دستم درد نمیکنه خوب خوب شده بود..
شب حسینعلی اومده بود توی خواب یکی از همسایه ها که اون هم مادر شهید است گفته مادرم انگشتش چه طوره؟
گفته الحمدالله خوب شده...
لشگر_شهدا#
#نگاه_شهدا_را_به_خود_جلب_کنیم
سلام عزیزم خیلی التماس دعا ..براشون حمد و سوره و صلوات تقدیم می کنم...انشاالله حاجت روا شی عزیزم..
اکنون مزار شهید محل توسل و مشکل گشایی فامیل و آشنایان و دوستداران وی می باشد
کرامات بسیار زیاد شهید که نشان از جایگاه این شهید والامقام در درگاه خداوند دارد از شفا تا امدادهای غیبی مشهود می‌باشد .
(کرامات بیشتر شهید و داستان امداد غیبی ایشان برای مادر و خواهر ، بزرگوارشان در سایت لشگر شهدا ثبت می‌باشد . )
ای شهید بزرگوار مسکل بزرگی دارم دلم آشوبه
تو رو خدا این غما رو از رودلم بردار
پیش خدا واسطه شو برای سلامتی پسرم
بهشت زهرا س
قـطعـه :۲۹
ردیـف :۶۲
شـماره :۳
شهید حسینعلی فصیحی
از شهدای محله هاشم آباد تهران
بعد از شهادتش به کمک مادر و خواهرش می آید و آنها را تا منزل می رساند و بعد غیب می شود…
روایت داستان از زبان مادر شهید :
http://lashgareshohada.com/product/شهیدی-که-بعد-از-شهادتش،-مادر-و-خواهرش-را/
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مرور و بیان خاطراتی از کرامات شهدای پر افتخار کشورمان :
