دیروز بعدازظهر خوابیدیم نمیدونم چقدر
خوابیده بودم گوشی شوهرم زنگ زد
منم تو خواب وبیداری بلندشدم باصدای
بلند داد میزدم پسرم وصدامیکردم میگفتم
عرفان پاشوبیا بابای احمقت باز گوشیش و
جاگذاشته رفته سرکار الانم داره باموبایل یکی
دیگه زنگ میزنه زودبیاجواب بده نگران نشه
عرفانم سرکاربودا من فکرمیکردم خونس
یهو دیدم پشت سرم باصدای بلند میخندن
برگشتم دیدم شوهرم ودخترم بیدارشدن همونجوری
دارن به من نگاه میکنن میخندن😁