ما سه تا جاری هستیم و من آخریم
اولی خودش پر حرفه از همه چی حرف میزنه منم همراهی میکنم
دومی هم ساکت میشینه و باید سر حرفو باز کنی تا حرف بزنه نشده خودش شروع کنه
حالا اولا با اولی کلی حرف میزدیم اون از شوهر و خانواده اش بد میگفت منم خب ذهنم نسبت بهشون خراب میشد از همه چی زندگی خصوصی خودشم حرف میزد آدم مجبور میشد حرف بزنه ولی بعدنا همین دومی منو متوجه کرد که هرچی من میگم میره به خانواده شوهر میگه حتی خودمم امتحان کردم دیدم راست میگه از اون به بعد سعی میکنم زیاد حرف نزنم در مورد خانواده و دلیل ساکت بودن دومی هم فهمیدم