شغلش ازاده یک شیفت کار میکنن
عصرا بیکاره همیشه
هرچیبا محبت و زبون خوش و دعوا و... میگم به فکر شغل دوم باش، میگ مثلا چکاری؟
مثلا کجا؟
منم کار میکنم...ولی خب چه فایده ک اون اهل ریسک نیست.
همش احساس میکنم نمیخاد قدمی برداره، تنبله...
باز میگم نه...موندم چیکار کنم
همه چیو تو دلم ریختم از بس عصبی شدم.