موهاى خواهرمو جورى با قيچى چيدم كه مجبور شدن كچلش كنن
دنبال داداشم دويدم خورد زمين صورتش خورد به گوشه كمد، بميرم براش
بچه ها رو جمع ميكردم دورهم چراغو خاموش ميكردم ميترسوندمشون
يه بارم با سن پسرداييمو چنان گازى گرفتم كه هنوز روم نميشه تو صورتش نگاه كنم