من چند روزه شروع کردم رژیممو، انقدر بیحال و عصبی شدم که خدا میدونه. شوهرم هم خیلی ناراحته میگه لازم نداری رژیم بگیری هی منو وسوسه میکنه غذا بخورم. الان هم خودش خوابیده من همش دارم به پیتزا فکر میکنم😢
ازت بدم میامد، وقتی میگفتن مبارکه پسره، چه خوب آفرین پسره، دلم میخواست همه رو خفه کنم، تو رو بیارم بیرون، نباشی، 😢 بدم میامد چون احساس میکردم به خواهرت توهین میشه، دلم میشکست از حرفها، حرفهاشون باعث شد ازت بدم بیاد، منتظر اومدنت نبودم اینقدر که حتی یه عکس هم نگرفتم از بودنت 😢 تو اومدی، صورت ماهت رو که دیدم عاشقت شدم، خنده های دلبرانت، ساکتی و مظلوم بودنت، وقتی خواهرت رو از من هم بیشتر میشناسی، من رو ببخش پسرم، من رو ببخش اگر گفتم دوستت ندارم، عاشقتم با همه وجودم با همه قلبم، اگر بخوای جون و عمرم رو براتون میدم، کاش مردم میدونستن گاهی با جملاتشون چه آتشی به قلب دیگران میتونن بزنن، دوست دارم مرد بزرگ بشی نه نر، دوستت دارم پسرم😘
اونا چربی بوده خواهر تو بنده برگزیدع خدایی 😂 شب زایدی فرداش تخته شد ماشالله عزیزم
عوضش یک زایمان بدی داشتم. سر زایمان با مامانم بحثم شد. انقدر غصه خوردم. بعدش هم که دخترم انقدر محکم شیر میخورد همه سینه هام زخم بود. گفتم خدا گفته بذار شکمشو صاف کنم یه حالی به این بدبخت داده باشم😁😁