فکر میکنم کلاس پنجم ابتدایی یا اول راهنمایی بودم.رفته بودیم خونه یکی از فامیلامون ،تو فامیلای ما مرسومه مهمونا کمک صاحبخونه میدن و دخترا مسئول ظرف شستن هستن،منو ابجی بزرگم و یه دختر دیگه خواستیم ظرف بشوریم منه گاگول داشتم خون بپا میکردم که بمیرممنمیزارم شما دوتا بشورین اصلا از اشپزخونه برین بیرون😑😑حالا یه کوه ظرف و قابلمه بود همه رو شستم تنهایی اب کشیدم هرکیم میومد تو اشپزخونه جیغ میزدم ب ین بیرون خودم تنها 😑😑
اخه چراااا😅واقعا خاعک
اخه همین یبارم نبود چند دفعه دیگه هم همچین پاچه خواری کردم
حالا تو خونه خودمون دس به لیوان اب نمیزدما😐
این کلفتیا چی بود اخه لذت میبردم😖
شمام اگه خاطره دارین بگین😁