از بچگی به معنای کلمه ها فکر می کنم... سخنرانی های دکتر هلاکویی گاهی مثل مته میره روی اعصابم... یه جا بین جملاتشون در سخنرانی های روانشناسی شخصیت به رقصیدن و شادی با شعر غمگین اشاره کردن و ... همیشه برای خودم در درونم هم البته جای سوال بود....
یادم هست وقتی کوچک بودم و با آهنگ های شاد تووی عروسی و پاتختی و... خانمها می رقصیدن، تعجب می کردم! مثلا یکی از آهنگهای پرطرفدار بچگیم:" دست منو خووندی، منو بد جوری سوزوندی، منو مثل یه برده کجاها که نکشوندی..."
یاد لباس های رنگی رنگی و عشوه های زنانه و رقابت سر رقصیدن، آهنگ شاد و محتوای غمگین اشعار می افتم!
بزرگتر که شدم شاید ذهنم به مرور عادت کرد، شعر می توونه غمگین باشه، فقط مهم این هست که آهنگ مناسب رقصیدن باشه! به لباس ها و عشوه ها دقت کن!
میگن ضمیر ناخودآگاه آدمها به همه زبان های دنیا آشناست و ضمیر ناخودآگاه ما معنای تمام کلمات رو می دونه! برام سوال هست آیا مردم سرزمین ها و زبان های دیگه هم مثل مردم ما با آهنگ های غمگین می رقصند یا فقط ما هستیم که همه چیمون قاطی پاتی هست!