پارسال خواب دیدم تو یه خونه ی بزرگ و قشنگ بودم اتاق های زیادی داشت و توش مهمونی بود، شلوغ بود .عمه های خودم خاله ها و آدم های غریبه بودن و لباس های مجلسی پوشیده بودن
من تو این خواب یه لباس چرمی قرمز و نو پوشیده بودم از چند تا پله که تو این خونه بود بالا رفتم و وارد یه اتاق شدم همه تو این اتاق جلوم بلند شدن و باهام سلام و احوال پرسی و روبوسی کردن یکی از فامیل های دور هم که سادات هست و خیلی مومن و مهربونه ،گرم باهام برخورد کرد و بغلم کرد
فامیل های خودم که مادربزرگم و عمه هام بودن خییلی بد نگام میکردن و انگار به چیزی حسادت میکردن و از چیزی ناراحت بودن...
از پارسال خوابه یادم نرفته