2726

خانما چکاری با پارتی بازی انجام دادین مثلا یه نماینده مجلس میتونه یکی رو ببره سرکار؟؟البته از اقوامش نباشه یه فرد عادی ینی همچین کاری میکنن نامه و معرفی نامه ای که میدن فایده داره؟؟

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

هیچ کس کاری برامون نکرده خیر سرمون😑

رادینم..پسرمامان هیچوقت فکر نمیکردم یه پسر شیرین مثل تو داشته باشم از وقتی اومدی دنیای مامان قشنگ شد عشق کوچولوی من مرد کوچیک مامان...😍نازگلم قلبمی معجزه کوچولوی من دختر قشنگه مامانربان گوشه ی عکست...حق من این نبود عکستو بااون ربان مشکی ببینم داداشی😔😭🖤 پادشاه زندگی من جایی همین نزدیکی ها مشغول تلاش است...کم می خوابد. استراحتش کم است.دستان مردانه اش را که حکمتش را نمیدانم چرا آرامش بی پایان دارد.پادشاه من خسته میشود اما خستگی در میکند از من...آغوشش از جنس خواب است بی هوا هم که بغلش کنی چشمانت بسته میشود از آرامش بی حساب...چه افتخاریست خانمی کردن برای چنین گوهری...چه برکتیست که خستگی اش با من در میشود...به خودم میبالم که از وجود من لذت میبرد... دستانم خالیست. چیزی برای عرضه ندارم. اما تا آخرین شماره های نفس هایم قدر دان توام..قدردانم که پادشاه من بهترین مرد زمین است...لمس قشنگیست واژه خوشبختی و من خوشبخت ترینم با تو❤همین که از عمق وجود میدانم دوستم داری برایم کافیست...
2728

پدرم از آدمای سرشناس شهرن و متاسفانه زیاد پارتی بازی برام اتفاق افتاده

البته در حدی نبود که بگم الکی رفتم سر کار چیزای جزئی

آرزوییم این است آنقدر سیربخندی که ندانی غم چیست ❤

برنامه برنده باش پول ندادیم رفتیم نمیدونم شایدم داده بود به من نگفت میگفت دوستم اونجا امتیاز داره منو میخواست ببره منم باتو اومدم اینم کادوی تولدت 

مادرخوبی نداشتم سعی میکنم مادرخوبی برای دخترم باشم

یه دکتر حاذق و معروف توی شهر ما هست که نوبتاش چند ماهه هستش.ولی یه منشی از خدا بیخبر داره دور از چشم دکتر رشوه میگیره و نوبت میده.بنظرم از انسانیت به دوره چنین شخصی

کلا زندگیم داره ب پایه ی پارتی بازی میگذره


پدرت کسی باشه ک بترسی فامیلیتو بگی همین میشه دیگه🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

بدترین حس دنیا حس اضافه بودنه...خدایا هیچکیو مث من اضافه نکن😪

ناظم دبستان دوست مامانم بود مثلا هر روز اذیتم میکرد میبردم دفتر پارتیم اینجوری بود

ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ ..ﮔﺎﻫـﯽ ﺑﺎ ﮐﺴانی ﺳﺎﺧﺘﻪ!ﮔﺎﻫــﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ...ﮔﺎﻫـــﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ؛ ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ... ﮔﺎﻫــﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ!ﮔﺎﻫــﯽ ﺩﺭ ﺗﻨـــــــﻬﺎﯾﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ ..ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻝ؛ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺭﺳـــﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﮕــﻮﯾﻢ : ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻤــﺎﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺩﺭﺱ "ﺁﻣﻮﺧــﺘﻪ ﺍﻡ "...ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺷﺤــﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡﻫﺴﺘﻢ ... ﺷﺎﯾﺪﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ ...اﻣﺎ ﺻﺎﺩﻗﻢ ..ﻣــــــﻦ ﺧﻮﺩﻡﻫﺴﺘﻢ ...!!ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ...🌼  

ما خیلی شدید گیر یه وامیم..حالا کسی ک وام ها زیر دستشه شوهرخاله مامانمه...خیلی شیک و مجلسی واممونو رد کرد بااینکه میدونست خیلی احتیاج داریم😐چ پارتی بزرگییییی...خاستید تا معرفیتون کنم😩😩😩😩

💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم
حالا سوالمو هیشکی نمیدونه؟؟اگه نماینده مجلس نامه بده یا معرفی نامه میتونه بره سرکار یا نامش بدرد نمی ...

اگه اگهههه نامه بده حتما میشه

💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم
2706
ارسال نظر شما
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز