سلام رفقا
همیشه خودم از خوندن خاطره زایمان دیگران خیلی لذت میبردم و از استرسم کم میشد گفتم منم خاطره زایمانم رو بگم شاید کسایی با خوندنش یکم از استرس زایمانشون کم شه،
اول بگم که من سابقه دوتا سقط داشتم و با کلی نذر و دعا و توسل به حضرت محمد(ص) بعد از دوتا سقط باردار شدم.
تا ۴ ماهگی ویار سختی داشتم و همش گوشه خونه مامانم افتاده بودم بعدش بهتر شدم که کرونا اومد و حتی نشد کلاسای آمادگی زایمان شرکت کنم
خلاصه روزا با استرس کرونا و زایمان میگذشت تا رسیدم به ۳۹ هفته و خیلی دلم میخواست سزارین شم اما از اونجایی که دکترا قبول نمیکردن باید صبر میکردم تا ۴۰ و دردم میگرفت😐
اینم بگم شکمم انقدر بالا بود که هرکی میدیدم تعجب میکرد ماه اخر باشم!
ی روز تو ۳۹ هفته و ۵ روزگی رفتم و با ترس و لرز معاینه شدم دکتر اول شکممو دید گفت خیلی بالاست بعد که معاینه کرد با تعجب گفت درد نداری؟
گفتم نه گفت ۴ سانت باز شده دهانه رحمت!
برو خونه دوش بگیر دردات شروع شد بیا
منم به امید بی حسی اپیدورال تو زایمان طبیعی گفتم باشه!
رفتم خونه نه از درد خبری بود نه چیزی
گذشت تا دقیقا شبی که میشدم ۴۰ هفته(دیگه خسته شدم با عرض معذرت نزدیکی طولانی مدت داشتم به توصیه پزشکم ) و تو خواب دیدم بعله کیسه آبم پاره شد
ی حس جیش بود که نمیشد کنترلش کرد...
(ادامه شو تو پست بعدی...)