یک زن ازعشق توجان داد ولی خاک نشد... تلخی حادثه ازذهن خدا پاک نشد..!درغم مردن او آینه ے مات اتاق .. عمنشین رژ وسنجاق سرو لاک نشد.. روحیاتش که به هم ریخت شبی زدبه سرش.. بی صدابود جنونش وخطرناک نشد... گرچه میخواست همه خاطره هاراببرد سهم اوبیشتر از ظرفیت ساک نشد...ازسر سادگیش بود به تو روی آورد باورت داشت ویک ثانیه شکاک نشد. آنقدر مرد برایت که تورا مــــــرد کند چشم توهرگز ازاین مرثیه نمناک نشد...
در دلم کسی جا دارد که در تمام زندگی ام ،او را حس میکنم و به خاطر وجودش با خداوند در خلقتش شریک شده ام.ندیده دوستش دارم و عاشقانه منتظر حضورش در آغوشم هستم ❤