خسته شدم واقعا دارم باهاشون تو یه ساختمون شیش ساله زندگی میکنم
دیگه بریدم
هر جامیرم میگه کجا میری
کجا بودی
با کی بودی ........
همیشه با شوهرم میریم بیرون میگن کجایید
مثلا نگرانن
امروز یه سر رفتم خونه بابام با ماسک
برگشتم میگه امروز دیگه به اندازه کافی کرونایی شدید
با طعنه