امروز تفلدمه شوهرم برام کیک و چادر هدیه خرید....چادر لبنانی منتها چون پارسال یادش رفته بپد من امسال هرچی به بیستم نزدیکتر میشدیم دیگه پیگیر تاریخ نمیشدم تا اگه یادش رفت ناراحتی درست نشه هر چند خیلی برام مهمه خیلیا....
که خدا رو شکر یلدش موند ولی روسیاهیش موند برا من و امسال من خجالت کشیدم
قصه از ین قرار بود که بعد از چند ماه من دوباره قاط زدم و سر یه بحث کوچیک کلی بدو بیرا بش گفتم کلی هااااا... بعدم که رفت بیرون زنگ زدم با سردی سفارش شیر خشک دادم حالا ازوازون ناز کشیدن از منم چیز کلاس گذاشتن...تا اینکه اومد خونه و سلام کرد منم نگاش نکردم ولی جواب دادم یهووو گقت تولدت مبترک و منم از خجالت مردم :-X واقعن این حجم از بد شامسی مخصوص خودمه فقط....خلاصه بعدشم شام رفتیم بیرونو پارک و دور دور.....خدا رو شکر که امسال مثه پارسال نشد ولی نتیجه گیری تو ماه تولدمون چیز کلاس بازی درنیاریم و الکی نپریم به شوهر جان..;-)
پی نوشت:پارسال شوهر جان بعد از چهار سال زندگی تولدمو یادش رفته بودمنم هر لحظه فک میکردم قراره یهو کادو دستش بگیره و بگه تولدت مبارک اما تااخرین لحظه ی 28تیر صبر کردم ولی دیدم نعععع خبری نیست اصلا هم حوصله ی گریه و ناز و دعوا نداشتم خاستم یه کاریم بکنم که دیگه یادش نره اخر شب تو جا کنارش خابیدم گفتم راستی امروز چندم بود گفت نمیدونم گفتم امروز بیست هشته تیر بود گفت خب؟ گفتم هیچی همینطوری یهو بلند گفت وااااااااااااای شرمندم گفتم راست میگی گفت هر کاری بگی میکنم گفتم قول گفت اره گفت فقططط ولم کن هیییچیم نگو میخام برم پایین بخابم خلاصه کلی معذرت خاهی کرد منم گفتم تنها خاستم همینه و شبو کوفتش کردم چون حقش بود