اولین شخصی هستی بی تاب تر از خودم دیدم
عزیزم من میفهمم بی تابی و بی قراری یعنی چی ،نمیخوام بگم اینجوری نکن اونجوری نکن ،منم عین شما بودم ،بذار برات یه چیزایی رو بگم و مطمئن باش تا از ته دلت خواسته ت رو رها نکنی سختر میشه به دست اوردنش
من ۳۱ سالمه و همسرم ۴۵ ( با خودتون مقایسه کنید ) ،هردو مون مشکل داریم من تنبلی که هرماه باید دارو بخورم حالا یا شیمیایی یا گیاهی ،هر امپول ازاد سازی رو من اثر نداره ،خیلی ماه ها با بهترین فولی ها ازاد نکردم ،بهرحال هردوی ما تمام اقدامات لازم رو از ازمایش و سونو و دارو در جهت بچه دار شدن برداشتیم
اولین باردای من : دو سال پیش تقریبا همین موقع ها بود ،دومین ماه اقدام با کلومیفن باردار شدم و از مشکلات دیگه مون خبر نداشتیم ،درست روز غربالگری اول من خونریزیم شروع شد و سقط شد ،گفتن ایست قلبی کرده ( دیگه نگم برات چقدر نابود شدیم ) ،۶ ماه فاصله دادیم تو لین مدت جفتمون دوباره بررسی شدیم و همسرم هم تحت درمان و حتی عمل واریکوسل انجام داد
دومین بارداری من : سال پیش همین موقع پنجمین ماه اقدام ،دیگه چقدر خوشحال شدم که خدا جای قبلی رو پر کرد و ... همین که مثبت شدم لکه بینی هام شروع شد شیاف و قرص و هیچی اثر نکرد یه هفته بعد سقط شد ،دیگه هرچیییی ازمایش بود دادم ،که مشکل انعقادیم مشخص شد ،دوباره فاصله دادیم تا از مرداد اقدام کنیم و من هم داروهای جدیدم رو شروع کردم
سومین بارداری من : دیروز جواب ازمایشم مثبت شده ، سومین ماه اقدام باردار شدم ،اما از همون ماه اول تا الان من زندگیم مختلللل ،کل ماه ما تشکلیل شده بود از امادگی برای اقدام ،تلاش برای فولیکول بالغ و ازادسازی ،تازه تعیین جنسیت هم یه طرف قضیه بود ،بعدشم همششش فکر و خیال که گرفت یا نگرفت ،لانه گزینی کرد یا نه ،بیبی چک ،دنبال هاله گشتن ،اخرشم پریود شدن و گریه کردن
تو اون دوماهی که اقدام کردم و نشد رفتم پیش دکترم که الا و بلا باید ای وی اف بشم من دیگه خسته شدم اصلا دیگه نمیخوام اقدام کنم نمیشه حتما مشکلی هست که نمیشه ،تازه چند ماه قبل اقدام عکس رنگی هم رفته بودم و اصرار کردم که من رفتم عکس رنگی و برای لوله هام اتفاقی افتاده که باردار نمیشم
خلاصه دکترم زیر بار نرفت و گفت یه ماه دیگه با دارویی که میدم اقدام کن بعد تصمیم میگیریم ،منم این ماه نا امیدتر از ماههای قبل اقدام کردم ،سه روز به موعدم مونده بیبی چک زدم و منفی شد ،یه فکرایی اومد تو سرم ،گفتم دیگه بچه نمیخوام و یه هدفی برای خودم مشخص کردم که منوط به این بود یه سری کارهایی باید با برنامه ریزی انجام بدم که به اون هدفم برسم و اصلا دیگه با بارداری و حضور بچه نمیشد ،کلی هم شکر کردم خدارو که حتما حکمتی بوده این اتفاقها افتاده و چه خوب که بچه دار نشدم ،در واقع خواسته ای که تا دیروز همه لحظاتم رو مشغول خودش کرده بود رو کاملا رها کردم ،
فرداش ( دو روز به موعدم مونده ) یکی از دوستای عزیزم که تو همین تاپیک هم هست و امیدوارم نی نی نازشو صحیح و سالم بغل بگیره ،پیام داد که من شب خواب دیدم بیبی چک زدی و مثبت هست ،منم گفتم نه دیگه نمیزنم دیروز منفی شد منتظر پریودم، صبح هم بالا پایین پریدم زود پریود بیاد و ظهر با دوستم رفتیم یک ساعت پیاده روی تند ،از جلو داروخونه رد شدنی گفتم حالا بذار یه بیبی چک بگیرم با همین ادرار وسط روز هم بزنم مطمئن شم دیگه منفیه کلا ذهنم دیگه ازاد شه ،اومدم خونه زدم ،سریع خط انداخت ،بهش اعتماد نکردم فرداش ازمایش دادم و مثبت شد ،اما انقدر که من از این پروسه خودمو زده کردم ،من ذره ای نه خوشحال شدم نه چیزی ، قبلا چقدر همسرمو سورپرایز میکردم و ... الان انقدر بی ذوق و عادی خبرشو دادم که همسرم هم انگار باورش نشده ،و الان هم وارد یه مرحله جدیدی از استرس ها شدم ،اینکه هر لحظه میرم دسشویی با استرس دستمال رو نگاه میکنم ببینم ترشح رنگی نداره و هزارتا فکر دیگه که نکنه نمونه باز ،
من اینهمه بی صبر بودم اینهمه زود نتیجه گیری میکردم اخرش چی ،زمانی که بخواد بشه میشه ،موندن نموندنش هم هر روز خودمو متقاعد میکنم که دست خداست ،و سعی میکنم دل نبندم ،درسته از خیلی چیزا شاکیم اینکه چرا من مثل خیلیهای دیگه نمیتونم دوران بارداریمو با لذت بگذرونم ،از اینکه باردار شدم بتونم بازم خوشحال بشم ،اما در نهایت خودمو قانع کردم من تمام تلاشهام رو در جهت بچه دار شدن و مانع شدن از سقطش کردم و میکنم ،موندنش دیگه از اراده من خارج هست پس اگر نشد به برنامه هام میرسم ،زندگی که به اخر نرسیده ،نباید زندگیمو گره بزنم به بچه