2737
2739
عنوان

درد دل

61 بازدید | 0 پست

ساده‌لوحی پیش صاحب دلی از فقر و نداری ناله کرد...


صاحب دل، دست در جیب برده سکه‌ای ( صدقه) به او داد.


ساده‌لوح از خشم صورتش سرخ شد و با لحنی تند گفت: من صدقه از کسی نمی‌گیرم!

انتظار چنین توهینی از تو را نداشتم...!!


صاحب دل تبسمی کرد و گفت:

این خرد شدنت را هرگز فراموش نکن!

و بدان پیش کسی که کاری برای رفع مشکل تو نمی‌تواند بکند، زبان به شکایت از روزگار مگشا که با ناله از روزگار، فقط خودت را پیش او تحقیر کرده‌ای و چیزی دستگیر تو نخواهد شد.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687