عقد که کردم فرداش رفتیم مشهد خودمونو به امام رضا سپردم گفتم مواظب عشقمون باش . ولی الان زندگیم داره داغون میشه می خوام برم پیش امام رضا بگم این بود رسمش این بود امیدی که بهت بستم!!!
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تو بده اسمو خخخفقط زر میزنیا خوشم اومد قهوه ای کردی خودتو فقط زر میزنی جای این حرفا اسم میداد ...
زر چیه منظورت حرفای خودته؟
خیلی چاله میدونی که توش زندگی می کنی رو ادبیاتت تاثیر گذاشته چندین سال کار کردم تو کارگاه ساختمونی به عنوان معمار ولی تا حالا یه افغانی کارگرم ندیدم مثل تو حرف بزنه