بذا برات مثال بزنم
همسرم فكراش عوض ميشه
يه موضوعي همه كه مشكلي نداره و حل كرديمش با هم با ذهنش ميگرده تا يه چي پيدا كنه بهش گير بده و اما اگر بياره
از يه چيزي بدش بياد مثلا لباسش بماله به يه آدم كه خوشش نمياد اون لباسو ناپديد ميكنه
خودشو سرزنش ميكنه و ميگه من تورو اذيت ميكنم
به مسائل جنسي خيلي حساسه
متكي به داروئه
دكتر يه چيزي بهش ميگه دوست داره هي دوباره بپرسه تاييد بگيره و كلي چيز ديگه
فقط هم من ميدونم اين مشكلشو به كسي نگفته